تولددددددد
امروز تولد ساینا جون دعوت بودیم.یه هفته بود که پریناز روز شماری می کرد برای رفتن به تولد ساینا .هرکاری هم می کردم نمی گفت ساینا,می گفت:سارینا!خلاصه که روز موعود رسید.نزدیکای ساعت 4 دیگه آماده شدیم که بریم.صدای پرینازو از هال می شنیدم که به هادی می گفت:بابا برام بالش بیار کارتون ببینم.فهمیدم خوابش میاد.منم سریع السیر وسایلو برداشتم و رفتیم.از همون اول شاد و شنگول بود.گاهی گیر می داد که فلانی چرا دستمو نمی گیره من برقصم.وقتی ما رسیدیم 2-3 نفر بیشتر نبودن و تو دلم میگفتم کاش پریناز رو یه ساعت می خوابوندم و بعد میومدیم.تا قسمت کیک بریدن همه چی خوب بود و دخترک مجلس گرم کن شده بود.ولی نمی دونم یهو چی شد افتاد رو دور گریه.طوری گریه می کرد انگار خ...
نویسنده :
مامان پریناز
22:13