اندر مزایای پارک!
عصره.حوصله دخترک سر رفته.لباس می پوشیم و میریم پارک.چقدرم شلوغه.یه سری خانومهای "هم پارکی" دور هم نشستن و بلند بلند حرف می زنن.بچه هاشونم سرگرم بازی ان.سمت دیگه ای میرم و با فاصله ای یه کم دورتر مشغول تماشا و البته کنترل بازی دخترک میشم.خاطره تلخ اون دفعه که با بابابزرگش رفت پارک و یه بچه صورتشو گاز گرفت هنوز آزارم میده و لحظه به لحظه باید چشمم بهش باشه.میره به جمع بچه هایی می پیونده که سرسره مارپیچی رو از پایین به بالا میرن و بچه هایی که از بالا دارن سر میخورن ناراحتن که اینا مزاحمشونن.میرم جلو و به پریناز تذکر میدم که این کار خوبی نیست.قشنگ به نوبت از پله ها برین بالا و از سرسره بیایین پایین.یه مامان خانوم که خیلی ادعای مامان ...