پرینازپریناز، تا این لحظه: 13 سال و 5 ماه و 24 روز سن داره

پریناز...تولد دوباره عشق

چقدر عکس!!

1391/6/17 1:16
نویسنده : مامان پریناز
1,666 بازدید
اشتراک گذاری

خب دختر گلم....حالا که دخمل خوبی بودی و زود خوابیدی منم همت می کنم یه سری عکسای این چند وقت رو برات میذارم:

و اما شروع می کنیم از شیطنت های جنابعالی!!

اصولا این یه سبده به اسم سبد رخت چرک:

مامانی دارم میرم کاری نداری؟؟

یوهوووو من ظاهر شدم........                                                                                                اینجوریه که لباس چرکهامونم از دست تو در امان نیستن!!    

خب مامان جون عزیزمممممم حالا دیگه وقتشه که برم لالا.خواهش می کنم سر و صدا نکن!

 

                                 

 

 

 

 

خواب خوبی بود!!نیشخند

الهی مامان فدای این خوشگل غذاخوردنت بشهماچبغل

گل گلی بذار اول یه توضیحی بدم.این مجسمه سردر پارک ملت هست که به نظر من خیلی بیخوده و بد ساخته شده.تازه کنارش نوشته : برنده نمیدونم چندمین سمپوزیوم مجسمه سازی!!خلاصه مثلا چند تا شاخه گله!

خب مامان توضیحت کامل بود .بذار ببینم چیکار می کنم!

جون میده برای دوی با مانع!!

آخ پام گیر کرد...

 

اینم پارک آب و اتش:

یه کم می ترسیدی بری تو ابها ولی چند بار اغفال شدی و جایی که فکر نمی کردی اب بیاد آب زد بالا و خیس شدی.خیلی بهت خوش گذشت و برای خودت کلی بالا پایین پریدی.

یعنی که چی؟؟؟؟جمع کنین خودتونو!مگه اینجا آنتالیاس؟!!سبز

 

 

 وای چه عشقولانه!

 

توی پارک یه خانم محلی با همسرش سمبوسه می پختن و می فروختن.خیلی دلم آب افتاد و تا رسیدیم خونه شروع کردم سمبوسه پختن.کاش بزرگ بشی و از این چیزا هم بخوری دخملی جونمخوشمزه

راستی مامانی هفته پیش در یک اقدام ناگهانی بردمت حمام و کلی از موهات رو چیک چیک قیچی کردم.آخه این موهای تو اصلا پایین نمیاد و فقط تو هم فرو میره.ترسیدم دعوامون سر شونه کردن موهات به جاهای خطرناک بکشه!بانمک شدی و صورتت باز شد.می بینی چه مامان هنرمندی داری!از خود راضی 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (4)

مريم مامان آريا
18 شهریور 91 14:31
سلام ممنون كه به وبلاگم سر زدي و سراغم رو گرفتي
اين روزها دوست دارم تنها باشم و با بين كسائيي باشم كه من رو نمي شناسن

مرسي كه به يادمي
ولي از ديدن لپ پريناز خيلي خيلي خيلي اعصابم داغون شد واي اخه چطوري گازش گرفته نامرد كه ايجوري كرده لپ سفيد برفي ما رو
واييييييي خيلي ناراحت كننده بود
مثل چشم آريا نمي دونمي چقدر وحشتناك بود زهرا من غش كردم خيلي بهم بد گذشت آريا در عرض چند ثانيه افتاد و وقتي بلند شد چشمش بسته شده بود اينقدر داغون شده بود كه من گفتم چشمش رفت تا يك هفته يا بيبشتر طول كشيد تا كبوديش بره و چقدر درد كشيد
حالا پرينازم چقدر غذاب كشيده تا اون بچه دهن سگي شو باز كرده و ول كرده لپ دختر ما رو
ديگه لطفا بدون خودت و يا پدرت نفرست بيرون اَه





مرسی مریمی جون.


طاهره مامان امیرعلی
18 شهریور 91 23:40
سلام.وبلاگتون مثل همیشه زیبا و قشنگه،تبریک میگم بهتون.امیرعلیه من تو جشنواره ی آتلیه سها شرکت کرده و به رای شما شدیدا احتیج داره.اگه به وبلاگش سر بزنین یه پست گذاشتم که آدرس جشنواره است اگر روش کلیک کنین مستقیم به سایت جشنواره میره.اسم پسملیه من امیرعلی مرادیان هست.بهش رای بدین و مارو خوشحال کنین.امیدوارم بتونم لطفتونو جبران کنم.


چشم حتما
بهناز مامان رادین
20 شهریور 91 11:14
یعنی من عاشق شیطونیاشم.عین رادینه به خدا.خدا حفظش کنه.لپشم که اینجوری شده ناراحت نکن خودتو.اتفاقات ناگوارتری برای رادین افتاده.من دیگه عادت کردم.بچه ان دیگه.مواظب خودتون باشین.ببوس عروسکتو.
عاطفه
20 شهریور 91 11:56
سلام عزیزم
جونم فداش اونجا چیکار میکنی پری خانوم؟
ماشالله چقدر ناز شده اسفند دود کن براش
موهاشم بخورم جونمممممممممممم


مرسی خاله