پرینازپریناز، تا این لحظه: 13 سال و 5 ماه و 24 روز سن داره

پریناز...تولد دوباره عشق

مادر... یه عاشق واقعی...

1391/2/31 17:30
نویسنده : مامان پریناز
1,110 بازدید
اشتراک گذاری

ماچماچروز مادر به همه مامانای مهربون دنیا مبارکماچماچ

دختر نازنینم...برگ گلم....عشق مادر....

تو منو به مقام مادر بودن رسوندی.تو منو با عشق مادری آشنا کردی.ازت ممنونم

چند وقتیه به دلایلی ذهنم مشغوله و زیاد سرحال نیستم.امیدوارم خدا کمکم کنه تا به شادابی روحی کامل برسم.

عسلی من از اول اردیبهشت داری میری مهد کودک!!شکر خدا خیلی خوب عادت کردی و دوست داری.صبح بابا میبرتت و ظهر برمیگردونه.دیگه از خونه موندن خسته شده بودی.خیلی با خودم برای اینکار کلنجار رفتم ولی صلاح دیدم چند ساعتی خونه نباشی.بعد از جستجوی زیاد و دیدن مهدهای مختلف از اینجا خوشم اومد.خدا روشکر مربی های خوبی داری و دوستت دارن.اونجا میگن خیلی خوب غذا می خوری.تازه قبلا لب به شیر نمی زدی ولی از وقتی مهد میری با شیر داری آشتی می کنی!

این روزها یه کاری میکنی که اصلا مامان دوست نداره اون هم فقط در حضور من و بابایی و اینکه خیلی بدغذا می خوری.ولی وقتی پیش دیگرانی مثلا مهد یا خونه مامان بزرگها خوب غذا می خوری.علتش هم اینه که با بودن من فقط ازم درخواست شیر داری و همین باعث بدغذاییت شده.امیدوارم زودتر راه حلی برای این موضوع پیدا کنم.بیشتر دوست داری شلوغ بازی کنی و کلی موقع خوردن کثیف کاری می کنی.ولی من حاضرم روزی ١٠٠٠ بار لباس برات عوض کنم ولی تو خوب بخوری!

عزیزکم دیروز جشن روز مادر تو خونه داشتیم.مامان بزرگ اینا.مامان جون اینا.دایی یاسر اینا به همراه پدر خانومش این.عمو جواد اینا.پسر عمه حامد نهار مهمونمون بودن.خیلی خیلی خوش گذشت.البته امسال روز مادر مصادف شده با هفتمین سالگرد عقد من و بابایی.چند روز دیگه هم شما یک سال و نیمه میشی.همه این مناسبتها رو با هم جشن گرفتیم به امید اینکه جمعمون سالهای سال در کنار هم باشیم.

(قربون اون چال لپت برم الهیییییییی)

(کیک ١٢٠ سالگیتو بخوری ننه!)

(به دور از هیاهوی مهمونا تنهایی تو آشپزخونه داشتی بازی می کردی!)

(اینم یه خواب خوشمزه بعد از چند ساعت بازی بی وقفه!)

مامانی داره دایره لغاتت بالا میره و خیلی بانمک حرف میزنی.

یه چیزی رو قایم می کنی بعد میگی کوش؟؟کوش؟؟نیس؟؟بعد نشونم میدی میگی ایناهااااش!

میگم پریناز مامانو چند تا دوس داری؟؟میگی ده!!

روز ی٣٠٠٠٠ بار میگی تاب تاب و باید بریم تاب بازی.گاهی هم تو تاب می خوابی!

عاشق نقاشی هستی و همش دفتر و مدادت رو زمینه.

میخوای چیزی رو بپوشی میگی پوشه!

مفهوم مالکیت رو فهمیدی و وسایل خودتو که ببینی یا میگی ما منه(مال منه) یا میگی منه

گوشی تلفن رو برمیداری و میگی:بیه(بله)مجاااااان(مرجان)این چیه؟؟!!

خیلی خوب با عروسکات بازی می کنی.بهشون غذا میدی.شیشه شیر میدی.پوشک میکنی.سوار کالسکه شون می کنی.تابشون میدی.گاهی هم شیطنت می کنی.اونروز دیدم پستونک عروسکتو میخوردی!!

راستی مامانی دیگه بزرگ شدی و از حمام میای بیرون حوله تن پوش می پوشی!!

هفته پیش نمایشگاه کتاب بود.رفتم برات چند تا کتاب و بازی خریدم ولی کاش نمی رفتم.چون خسته شدم راه دور بود و هوا گرم.ولی خب حال و هوای نمایشگاه رو دوست دارم

الهی همیشه تنت سلامت و لبت خندون باشه مهربون...

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

مریم
28 اردیبهشت 91 0:52
عزیییییییییییییییییییییییزم عاشق اون عکس شدم تنهایی داره واسه خودش تو آشپزخونه بازی میکنهههههههه
حدیث
12 خرداد 91 1:41
ممنونم عزیزم