پرینازپریناز، تا این لحظه: 13 سال و 5 ماه و 24 روز سن داره

پریناز...تولد دوباره عشق

پرینازی 11 ماهه شد...

1390/7/28 14:00
نویسنده : مامان پریناز
935 بازدید
اشتراک گذاری

دخترکم نازنینم مهربونم

یازدهمین ماهگرد ورودت به دنیای ما مبارک.هورااااااااااا

چند روزه تصمیم دارم برات بنویسم ولی عجیب سر منو گرم میکنی که حتی گاهی به کارای شخصی مثل حمام هم نمیرسم.هر چی بزرگتر میشِی وابسته تر میشی و نیازهاتو بیشتر نشون میدی.مشکل از ماست که گاهی نمیتونیم نیازهاتو براورده کنیم.مثل امروز بعد از ظهر که من و بابایی بعد از یه خرید خسته کننده برای خونه تازه ساعت 3 نهار خوردیم و انتظار داشتیم تو مثل همیشه این ساعت کمی بخوابی اصلا حاضر نشدی بخوابی و بابایی با سردرد رفت سرکار.ولی با همه اینا به بابا موقع رفتن میگفتم کاش کار تو رو بلد بودم گاهی من جای تو میرفتم مطب و یه نفسی می کشیدم...حالا که عصره گرفتی تخت خوابیدی و منم با چشمای خواب آلود باید برم گوشت پاک کنم.مامااااااااااااااااااااااااااان

شیطون بلایی شدی برای خودت و استاد خرابکاری.خونه ترگل ورگل ما همیشه آشفته بازاره و منم که میدونم زیادی مرتب کردن فقط باعث خستگی خودم میشه زیاد اهمیت نمیدم.از میز و آینه ها و تلویزیون نگم که واویلا!!از بس جای انگشتات روشونه.جایی هم که میریم با وسایل مردم همینکارارو میکنی و من خجالت میکشم!

هنوز از تاتی خبری نیست و کماکان با وسایل راه میری.استاد تقلید صدا شدی و با همه سر ادای صداشون رو دراوردن کل میذاری.مثل صدای سرفه...جیغ....داد....خنده الکی....صدای حیوونا....به به....

بازیهایی مثل کلاغ پر و لی لی حوضک و اتل متل رو خوب بلدی.دوس داری همش بگم بدو میام دنبالتا....تو هم با سرعت نجومی چهار دست و پا میری.قدت به خیلی چیزا میرسه و از ترس خرابکاری همه چیزو باید بذاریم تو کمد ها.خلاصه وقتی حس کنم کسی میخواد بیاد خونمون وحشت وجودمو میگیره!!(هههههه با کمی اغراق)

خواب شبت گاهی خوبه گاهی نه.البته تو خوب میخوابی منم که بعضی شبا کشیک میدم تا هر وقت میلتون کشید میلک شیک(MILK SHAKE) براتون سرو کنم!!

در تدارک کارای تولدتم و یه سری کارامو انجام دادم.خیلی ذوق تولدت رو دارم.پارسال جشن زایمانم که قرار بود خونه مامان جون برگزار بشه به خاطر فوت زن عمو ژیلای عزیز به هم خورد.خدا رحمتش کنه.گریهههههههههههه.منم تصمیم گرفتم امسال با حضور بچه ها و خانومای فامیل جشن تولدت رو تو خونه خودمون برگزار کنم.امید به خدا

یکی از شیطنت های جدیدت اینه که میای سر گاز و از دسته فر آویزون میشی.اول تک تک روکش دستگیره ها درمیاری(که من دیگه گذاشتمشون کنار از دست تو)بعد کمی ورمیری بعضی شعله ها رو کم و زیاد می کنی.خیلی این کارت خطرناکه.دعوا هم که شکر خدا برات مثل جوک میمونه.یه وقت می خندی یه وقتایی هم بلند تر از صدای من داد میزنی!!

هروقت برم بالکن برای پهن کردن لباسا کلی سر صدا می کنی که بیا منو هم ببر.معمولا مقاومت میکردم ولی امروز اجازه دادم بیای تو بالکن.آخه کفش خاکیه ولی گذاشتم هر چی دلت خواست سر و صورت و لباساتو خاکی کردی و از قصد کف پاهاتو تا تونستی عقب جلو کردی که اساسی خاکی بشه.عوضش بالکن تمیزتر شد!!منم مستقیم انداختمت تو حمام و دل سیر آب بازی کردی.

خیلی خیلی عاشق ددری.از در که میریم بیرون اونقدر تو راه پله ها بلند بلند آواز میخونی یا به تعبیر مامان جون چه چه میزنی از همسایه ها خجالت میکشم.همش میری و میای میگی ددر ددر.بابایی میگه از دست  این مادر دختر ددری چه کنم من؟!!اگه حوصلم بیاد یه روزایی صبح ها میبرمت پیاده روی و تو کالسکه کیف می کنی.پارک محل هم سر میزنیم ولی صبح ها بچه ها نیستن.خونه مامان بزرگ که میریم بابابزرگ میذارتت تو کالسکه و میبرتت پارک و من یه نفس راحت میکشم.

 

مامانی تازگیا وقتی میگم الله اکبر کن زیر لب یه چیزی زمزمه میکنی مثل نماز خوندن ما.خیلی بانمک میشی.وقتی هم میگم موهاتو شونه کن میفهمی و شونه رو به سرت میکشی.

قلبون دخملم برم الهییییییییییییی.جشن تکلیف برات بگیرم الهیییییییییییی

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

مامان پرنیا
27 مهر 90 18:52
11 ماهگیت مبارک باشه پریناز جون
مامان ال آی
1 آبان 90 0:39
چه عکس نازی من بخورمت