پرینازپریناز، تا این لحظه: 13 سال و 5 ماه و 24 روز سن داره

پریناز...تولد دوباره عشق

این شب تنهایی...

1392/8/6 21:18
نویسنده : مامان پریناز
263 بازدید
اشتراک گذاری

جدا" وقتی آدم تنهاست چقدر زمان دیر می گذره.وقتی دخترک کنارت نیست که مدام گیر بده باهام بازی کن یا وقتی آشپزی نمی کنی و حاضر و آماده میری غذاتو می خوری اونقدر وقت اضافه میاری که حوصله ات هم سر میره!امروز صبح اومدم ماموریت و تا ظهر درگیر کارای اداری بودم.ولی از ظهر که اومدم هتل هی وقت تلف میکنم بازم وقت زیاده!عصری حوصله ام سر رفته بود یه سر رفتم بازار!خداییش تو تهران زندگی کردن سطح توقع آدمو بالا می بره و دیگه لذتی از مراکز خرید معمولی نمی بری.

دلم برای عشقم و نفسم تنگ شده...خدایا ممنون که دل ما 3 نفرو عمیق به هم پیوند دادی...

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (7)

مامان جوجه طلا
7 آبان 92 1:31
خانم هر جا باشی خوش باشی و ایشالله زوده زود دختر نازتو ببینی .

در مورد بازار هم که گفتی حق داری ما هم دیگه دلمون زده چه برسه شما که همیشه از مجتمع های بزرگ و شیک خرید میکنید.




این لباسای خوشگل پارمیس جونی رو از کجا میخری پس؟؟این مغازه های آبادان زیاد جنس شیک ندارن شایدم من نمیشناسم
بهناز
7 آبان 92 11:31
خدا رو شکر...
مامان جوجه طلا
7 آبان 92 15:05
برای پارمیس آره هم از آبادان و هم از دزفول وقتی هم مسافت برم حتما براش خرید میکنم.
دایی مهدی
7 آبان 92 15:08
حالا ببین من چی میکشم تئ دزفول که یه مرکز خرید درست درمونم نداره


حالا نمی خواد چیزی بکشی!ترکش سخته!خب خریداتو تهران بکن دیگه.اصلا مگه سربازا لباس میخرن؟!!!
مامان جوجه طلا
7 آبان 92 15:11
ایشالله بتونم کمکت کنم
مامان جوجه طلا
7 آبان 92 15:13
برات کامنت گذاشتم نمیدونم به دستت رسید یا نه آخه




وااااااااای مرسی عزیزم لطف کردی.ببینم شاید پیدا کنم خواهرتونو.ته لنجی قبلا رفتم.یعنی خیابونو همینجوری برم تا برسم.آره؟


راستی شماره خودتم برام بذار بهت اس بدم
سارا
11 آبان 92 15:48
آخيييييي...