پرینازپریناز، تا این لحظه: 13 سال و 5 ماه و 23 روز سن داره

پریناز...تولد دوباره عشق

شب قدر مادرانه

1392/5/9 11:54
نویسنده : مامان پریناز
422 بازدید
اشتراک گذاری

از وقتی مادر شدم شب های قدر هم برام مادرانه شده.وقتی نمی تونم ظهرا استراحت کنم دیگه شب رمقی باقی نمی مونه که بخوام  تا سحر پای سجاده بشینم.امیدم به خداست که به دلم آگاهه و از عمق وجودم خبر داره.گاهی وسط دعای جوشن و دعای ابوحمزه سری هم به مطالب بچه داری و خلاقیت و بازی می زنم چون خود اینها هم عبادته.اصلا بچه داری الان برای من بزرگترین عبادته.چون اگر خطایی بکنم تا آخر عمر گریبانم رو می گیره.جوری باید بزرگش کنم و و جوری باهاش رفتار کنم همه شب های قدر عمرم خیالم راحت باشه از اینکه دخترم ازم راضیه.دیشب که شام غریبان امام علی بود رفتیم تجریش.قرار بود دو نفری بریم رستورانی که رزرو کرده بودم ولی به دلایلی!!نشد و 3 نفری رفتیم که اتفاقا خیلی خیلی زیاد بهمون خوش گذشت.بعد از شام رفتیم امامزاده صالح و نماز و زیارت.چقدر دخترک کیف کرد.وقتی دستش به ضریح بود و صلوات می فرستاد از خدا خواستم همه وجودشو سرشار از نور کنه.بیرون امامزاده خیلی باصفا بود.بساط همه چی پهن بود.یه طرف شمع نذری روشن می کردن.یه طرف بلال...یه طرف دل و جیگر...ولی ما شاتوت و زغال اخته رو انتخاب کردیم!!با همه دردی که تو عمق وجودم بود ولی خیلی خوش گذشت....خدایا شکرت...

 

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (5)

آبجی
9 مرداد 92 13:02
نورررررررررررررررررررر ان شالله به امید خدا همه وجودش نور باشه ..... گوارای وجودتون تمام خوشی های این عالم
بهناز
9 مرداد 92 14:04
زیارت قبول خانوم دکتر...
کدوم رستوران تشریف بردید؟
راضی بودین؟


اسمش قصر آریا بود.نمی شناختم ولی رفتیم.بوفه باز بود و انواع اقسام غذا ولی دیدی که آدم بعد افطار هنگ میکنه.من زیاد نخوردم.غذاش نسبتا خوب بود.بخصوص خورش قیمه بادمجونش که آخر سر یه کم خوردم و کاش همه جای شکممو خورده بودم!!!ههههههههه
فاطمه مامان صبا
11 مرداد 92 17:10
به به به چه خوب و عالی بچه قسمتش بوده همراهتون باشه هر چقدر م سعی کنین بپیچونیدش بازم میاد


قدمش سر چشمامممممم
سارا
13 مرداد 92 9:05
سلام و صد تا سلام بر مامان زهراي خوشگل و دختر ناز و خوش نمكش...
الهي كه طاعات و عباداتتون قبول درگاه احديت قرار گرفته باشه...من و دايي رو هم از دعاي خيرتون بي نصيب نگذاشته باشيد...
به قول شاعر
زيارت به چه خوبه توي تجريش
يه فال گردو ،دو سير شاتوت مياد پيش

انشالله كه هميشه دل خودت و دختر گلت و باباييش شاد شاد شاد باشه،هيچ كدوم از برنامه هاي خيرتون لغو نشه،و خدا اون روزو نياره كه دردي توي عمق وجوت باشه..
به قول شاعر
درد و بلات،غصه هات به جونم...
ببين من چند تا شكلك در ميارم تو بخند
روي ماهتونو ميبوسم


سارا جون عزیزززززززززززم رسیدن به خیر.چقدر دلم برات تنگ شده...چقدر م دل به دل راه داره حالا بهت میگم چرا!
این شعر تجریش مال خودت بود؟؟ایول بابا!!

ما که خیلی به یادتون بودیم و دعا نمویدم.شما چی؟

وای امروز داشتی بی زهرا میشدی...هنوزم حالم بده
سارا
14 مرداد 92 8:39
من كلاً سراپا گوشم

بهههلهههه ما هم به يادشما بوديم..كلا كه خيلي به ياد خودمان هم نبوديم ولي توي اون لحظه هاي خاص و معنوي كه البته امسال براي من خيلي كوتاه دست داد،خيلي به يادتون بودم و براي سلامتي هميشگي همه مون و عاقبت به خيريمون دعا كردم...
چي شده بود؟؟؟خدا نكنه،تو يه تار مو از سرت كم بشه من دق ميكنم(البته به نقل از متخصصين پوست و مو ، ريزش مو تا 100 تار در يك روز طبيعيه، منظور منم صد و يكميشه)



مرسی عزیزممممم