شب قدر مادرانه
از وقتی مادر شدم شب های قدر هم برام مادرانه شده.وقتی نمی تونم ظهرا استراحت کنم دیگه شب رمقی باقی نمی مونه که بخوام تا سحر پای سجاده بشینم.امیدم به خداست که به دلم آگاهه و از عمق وجودم خبر داره.گاهی وسط دعای جوشن و دعای ابوحمزه سری هم به مطالب بچه داری و خلاقیت و بازی می زنم چون خود اینها هم عبادته.اصلا بچه داری الان برای من بزرگترین عبادته.چون اگر خطایی بکنم تا آخر عمر گریبانم رو می گیره.جوری باید بزرگش کنم و و جوری باهاش رفتار کنم همه شب های قدر عمرم خیالم راحت باشه از اینکه دخترم ازم راضیه.دیشب که شام غریبان امام علی بود رفتیم تجریش.قرار بود دو نفری بریم رستورانی که رزرو کرده بودم ولی به دلایلی!!نشد و 3 نفری رفتیم که اتفاقا خیلی خیلی زیاد بهمون خوش گذشت.بعد از شام رفتیم امامزاده صالح و نماز و زیارت.چقدر دخترک کیف کرد.وقتی دستش به ضریح بود و صلوات می فرستاد از خدا خواستم همه وجودشو سرشار از نور کنه.بیرون امامزاده خیلی باصفا بود.بساط همه چی پهن بود.یه طرف شمع نذری روشن می کردن.یه طرف بلال...یه طرف دل و جیگر...ولی ما شاتوت و زغال اخته رو انتخاب کردیم!!با همه دردی که تو عمق وجودم بود ولی خیلی خوش گذشت....خدایا شکرت...