عززیززم!!
--مامانی عزیزم دوستت دارم!
--از دستش ناراحت میشم و ادای گریه درمیارم....میاد بغلم می کنه میگه:عزیزم ئه هه(گریه)نکن!!
--لگو ها رو روی هم می چینه و میاد میگه:ببین چی ددست(dodost درست)کردم؟میگم:ساختمونه.میگه:نه این برجه!!(من تا حالا کلمه برج رو به کار نبردم)
--عصر از خواب بیدار میشه.اتاق تاریکه.میاد بیرون می بینه من نشستم.میگه:اتاق شبه!میگم:اینجا چیه؟میگه رو شنه...میگم اتاق چیه؟میگه:خاموشه!
--سی دی رو از دستگاه درمیارم تا یه سی دی دیگه بذارم.میگه:مامان این سی دی خباب(خراب)شده؟
--چشمهاش در اثر سرماخوردگیش به شدت عفونت کرده بود.تا می خواستم قطره بریزم کولی بازی در می آورد.آآآآآی آآآآِی ئطه(قطره)نمیخوااااااام آآآآآِی درد آآآآآی چشام درد!!عفونت چشمهاش پدری ازم درآورد... الهی که هیچ کس همچین مشکلی رو تجربه نکنه...
--میره آب بازی می کنه میاد.سر تا پاش خیس میشه.میاد میگه:آّب بازه...شبارم(شلوارم)خیشه!!مامان بیا عبض(عوض) کن...مامان دستم سرده...آسینمو بده پایین....مامان به به شدم؟؟
--پریناز سیب بیارم؟نهههههههه لیموووو لیموووووو....میارم و آبشو میدم....مامان اخیشو درآبردی؟(در آوردی؟)
--میگم:پریناز میام می خورمتاااااااا....میگه:نهههههههه ترسیدم!!