شیر و خرس و پلنگ!
دخمل ناس ناسی مامان!
نمی دونم چه حکمتی تو کار این بچه هاست که دقیقا می زنن به هدف و روی نقطه ضعف های پدر مادر دست میذارن و به قولی روی اعصابشون پیاده روی می کنن!از وقتی خیلی کوچولو بودی همش امر و فرمایشات بابا مبنی بر اینکه به دندوناش برس به راه بود و تا یک سالگی خودم به دندونات می رسیدم.ولی بعد اون دیگه دیدم حریفت نمیشم و خیلی ادا درمیاری سپردم به بابا.یه مدت خیلی خوب پیش می رفتین و بابا با حقه های آب بازی و اینا تند تند برات مسواک می زد.خودت خیلی دوست داشتی مسواک دستت بگیری ولی وقتی دست خودت باشه نمی تونی در جهات مختلف مسواک کنی و عملا فقط ایجاد تف(ببخشید)می کنی!خلاصه یه چند وقتی بدجور بابا رو عصبانی کردی و خودم به ناچار مسئولیت قبول کردم.حالا شیوه جدید که خیلی مورد علاقه ات هست اینه که بدو بدو میای حمام و میشینی روی توالت فرنگی(البته با در بسته!)بعد مامان مسواکو برمیداره.شما دستور می فرمایید:خیسش کن.منم می خیسونمش!بعد یه هییییییییییی از ته دلم میگم و بعد میگم واااااااااااااای پریناز ببین یه خرس سیاه نشسته رو دندونت!برو خرس سیاه زشت برو از دهن دخترم بیرون...بعد تند و تند اون محل رو مسواک می زنم...بعد پشت سر هم اسم حیوونایی که بلدی رو میگی تا من از دهنت بیرونشون کنم!!خلاصه شبا یه باغ وحش از دهنت درمیارم!!! امیدوارم فعلا با این روش بتونم پیش برم...اینقدر این سی دی پاکیزگی دندان رو تو ماشین گوش کردیم چند روز پیش دیدم بابایی زیر لب داره یه چیزایی می خونه.فکر کردم آواز می خونه.گفتم حالا چی میشه بلند بخونی بخیلی؟؟گفت:من میکروبم تو دندون....(یکی از شعرهای سی دی!!)