پرینازپریناز، تا این لحظه: 13 سال و 5 ماه و 24 روز سن داره

پریناز...تولد دوباره عشق

زندگی آی زندگی...

1391/10/25 18:27
نویسنده : مامان پریناز
602 بازدید
اشتراک گذاری

دختر تنوع طلب مامان....چی بگم از این روزها که گاهی صدامو میندازم رو سرمو آواز میخونم:زندگی آی زندگی خسته ام خسته ام....غصه نخوریا موقتیه!!نیشخندولی مامان گاهی اونقدر کلافه ام می کنی که دلم میخواد یه گوشه تنها پیدا کنم که هیشکی رو نبینم...یک لحظه هم تنها بازی نمی کنی واین شده معضل زندگی ما...گاهی روزی 5-6 ساعت باهات بازی میکنم شایدم بیشتر ولی وقتی یک لحظه ازت دور میشم جیغ و داد که بیا بازی...واقعا نمیدونم چیکار باید بکنم که مستقل تر بازی کنی...

گاهی وقتا وقتی خوب به زندگی بعضیا که یهو پیشرفت میکنن دقت میکنم(البته میگم بعضیا نه همه)میبینم افرادی هستن که کمی حس زرنگی دارن و از موقعیت و تلاش دیگران استفاده می کنن تا به مقاصدشون برسن.و خیلی هم خوب میرسن حتی بدون اینکه حق دیگران رو به جا بیارن.گاهی فکر می کنم مگه چه طول عمری برای خودشون متصورن که اینجور خوادخواهانه مسیر زندگی رو پیش میرن؟؟؟مگه خدا وعده یه عمر اضافه بهشون داده؟؟؟حالا من درگیر یکی از این آدمهای زرنگ(البته در نظر خودشون)شدم و حیف وقتی که از خودم و شما زدم به خاطر پیشرفت کار دیگران...نمیدونم فقط میسپارم به خدا...

امروز وارد شرکت شدم و با یه اعلامیه مواجه شدم.3 تا از برادرای دکتر(رییس شرکت)همزمان به علت گازگرفتگی فوت شدن.خبراز این تکان دهنده تر نمی تونست باشه.بخصوص این دلیل فوت برای 3 نفر متخصص کشور.خدا رحمتشون کنهناراحت

دختر نازم ببخشید که امروز رو فاز منفی ام...جبران میکنم....فعلا چند تا از عکساتو میذارم تا عریضه خالی نباشه!

 با کامیون داریم میریم مهمونی!

تولد پسر عمو جونی:

پیامبرم نوه هاش سر نماز از کت و کولش بالا می رفتن چیزی نمی گفت!!

اینم فقط برای پز دادن موهای دم اسبی!!

جملات جدید:

وقتی از کسی ناراحتی:من دوست نیستم!

از کارواش برگشته:میسی آقا ماشینمو شستی!

حموم چیکار کردی:من خودمو موهامو شستم با شامو(شامپو!)

پسرخاله شدن با بابا:هادی کوشی؟؟

شب موقع خواب دارم لالایی می خونم:لالایی نه،بارون و برف رو بخون(گنجشگک اشی مشی)

بالاخره در تاریخ 17 دی گفتی :سلااااام!!

 




پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (6)

بهناز
25 دی 91 11:11
مرسی ازاین همه عکس قشنگی که گذاشتین. مخصوصا عکس سر نماز

خیلی خبر ناراحت کننده ای بود مخصوصا که شما گفتین سه تاشون برادرن.چی میکشن خانواده شون.امیدوارم روحشون قرین رحمت الهی باشه.
زهرا جون من یکی از دوستام پزشکه داره برا امتحان تخصص آماده میشه بخاطر همین برا پسرش مربی گرفته هم خودش بالا سر پسرشه و هم میتونه به درس و آزمون خودش برسه.


نه بهنازی اینجوری دوست ندارم....انشالله بعد عید دوباره میفرستم مهد...خیلی خوب بود براش
مامان شايان
25 دی 91 18:05
سلام پسرم شايان تو مسابقه ي تولد 2 سالگي ني ني وبلاگ شركت كرده و منتظر دستاي پر مهر شماست تا 2 تا راي خوشكل بديد منتظريما... زود بيايد .شماره 22 تا دوشنبه فقط وقت داريماينم لينكشhttp://koodakeman91.niniweblog.com/post1099.php
مریم مامان آریا
28 دی 91 11:55
عزیزم سلام
خسته نباشی خواهر
می خوای با کسایی که تخصصش رو دارن مشورت کن که چطوری می تونی یه خورده از خودت فاصله اش بدی برای بازی اینکه گاهی خودش بره و خودش رو سرگرم کنه - خوب سختم هست که بخواد همش بهت بچسبه
از اون آدمهای زرنگی که گفتی می بیزام کما اینکه با همین زرنگی شون به همه درجات عالی دنیوی می رسن - اخرویش رو هم که کسی ندیده و باز هم فرق نداره فکر کنم هر جفتمون یعنی اونی که زرنگه و منی که زرنگی ندارم هر دو باهم می ریم جهنم با این تفاوت که اون حداقل دنیاش رو داشته
خدا رحمت کنه این سه برادر رو خیلی حیف بود
و چقدر وحشتناکه برای خانواده هاشون و بچه هایی که این وسط یتیم شدن زودهنگام و خانومایی که همسر عزیزشون رو از دست دادن
هیچ چیزی در این دنیا جاشون رو پر نمی کنه که .
اون پازل آهنرربایی هم خیلی خوبه ، آفرین
نماز بدون اعمال شاقه که مزه نداره مزه اش به همین مدل نماز خوندنه من که بدم نمیاد همچی !


موهای دم اسبیش هم خیلی ناز بود
زهرا :
دعا کن همیشه در حال زندگی کنیم و در گذشته و آینده
از حال لذت ببریم نه در آرزوی زود گذشتن حال برای رسیدن به آینده
دعا کن شاد باشیم با آنچه که داریم و هستیم
دعا کن ارزش داشته باشیم
رومون بشه به خودمون تو آینه نگاه کنیم



مریم عزیزم همیشه حرفهات آرامش بخشه،ازت ممنونم....بخشید یه قسمت نظرات رو به دلایل امنیتی حذف کردم بالاخره زندگی ادامه داره و این چیزا دیگه...ولی درست میگی دققیا جایی که نباید خشونت و اسبابش فراهم بشه فراهم میکنن!

مریم جون اگر بدونی مجلس ختمشون چه غوغایی بود....خدا رحمتشون کنه...
مریم عزیزم چرا جهنم ؟؟آدم پاک و مهربونی مثل تو؟؟؟من همیشه به بهشت فکر میکنم با انگورای خوشمزه که راحت و بی دردسر با هادی میشینیم و همش می خوریم و دیگه فکر قسط و قرض و قوله نیستیم هههههههههههههه


متین من
29 دی 91 0:31
سلام عزیزم وای این جملات جدید پریناز جون خیلی بامزه بود من که خیلی خوشم اومد خندیدم چقدر بچه ها اوایل حرف زدنشون بامزست متین من هنوزحرف نمیزنه
فاطمه مامان صبا
3 بهمن 91 19:02
آی که شدیدا حرف دل منه بعضی وقتا دلم میخواد دوباره برم دانشگاه سرم گرم درس نخوندن بشهبعضی وقتام خیلی کم میارم از بازی کردن و سر و کله زدن خسته میشم.........البته بیشتر وقتا خودش بازی میکنه ولی یه وقتایی هم گیر سه پیچ میده
واسه تولد صبا یدونه از همینجورچین آهن رباییا
آوردن فک نمی کردم بتونه باهاش بازی کنه.....یادم باشه از پستو در بیارم بدم بهش
دلمونو حسابی آب کردی با دم اسبی خوشگل خانوم اتفاقا چقدم بهش میاد همش همینجوری ببند خیلی ناز میشه


چقدر خوبه صبا خودش بازی می کنه...بندرت پیش میاد که پریناز خودش سرگرم بشه...
مرسی خاله از دم اسبیم تعریف کردی!!
فاطمه مامان صبا
3 بهمن 91 19:04
خیلی دلم سوخت واسه اون سه تا برادر اتفاقا تو وبلاگ یکی دیگه از دوستام خوندم که داشت توصیه می کرد توروخدا حواستون باشه بخاری ها و وسایل گازسوزو کنترل کنید این دیگه به پیر و جوون بودن و شهری و روستایی و بیسواد و دکتر بودن ربط نداره

خدا صبر بده به خونوادشون


خیلی خیلی تلخ بود....بخصوص که ظاهرا یکیشون بیدار شده و خودشو رسونده دستشویی که آبی بزنه به صورتش ولی دوام نیاورده...یکیشون پروازش به اونجا کنسل شده بوده و شب بهش زنگ می زنن بیا یه جای خالی تو پرواز هست و همون شب میره که میره....یکیشون نمی خواسته بره و همسرش اصرار می کنه برو چون برای عزاداری 28 صفر رفته بودن....