پرینازپریناز، تا این لحظه: 13 سال و 5 ماه و 24 روز سن داره

پریناز...تولد دوباره عشق

مژده ای دل که مسیحا نفسی می آید...

1390/12/28 11:32
نویسنده : مامان پریناز
736 بازدید
اشتراک گذاری

دخترکم

عزیزکم

نازگلکم

سال 90 به خوبی و خوشی داره میره.سال خوبی بود.سال بزرگ شدن تو و روز به روز شیطون شدنت!هم روزهای شاد داشت و هم تلخ.یه جورایی سال زحمت کشیدن بود .از همون 15 فروردین که کار بازسازی خونه تموم شد کار کردن ما هم شروع شد تا حالا.خدارو شکر که همه زحمتهامون نتیجه داد.

اسفندماه زیاد ماه خوبی برام نبود.نمیدونم چرا ولی همش مضطرب و عصبی بودم.از همون اول ماه که شروع کردم به پروژه از شیر گرفتن و اون 2 روز تلخ که آخرشم بی نتیجه بود و نتونستم بهت شیر ندم کلا عصبی شدم.بعد هم کارای خونه تکونی که واااااااااااقعا وحشتناک بود با حضور تو!با اینکه همه میگفتن خونتون نو و تمیزه ولی واقعا تمیزکاری می خواست.دیوارهای خونه پر بود از انواع اثر انگشت جنابعالی!راستش مامانی این ماه بداخلاق و بدغذا هم شدی و این بدتر منو عصبی کرده.به شدت ددری شدی و خونه رو دوست نداری.بیرون هم میریم میگی دستمو ول کنین هرجا می خوام برم و این کارات در عین بامزگی خیلی خسته کننده اس.باورت نمیشه الان که 2 روز به عید مونده اینقدر خورد و خمیر و خسته ام که زیاد ذوقی برا عید ندارم.خونه نشین شدنم این دوماه هم مزید بر علت بود و جفتمون از زیادی خونه موندن خسته شدیم.با مامان بزرگات که تنها هستی خیلی اخلاقت خوبه ولی با من بداخلاقی می کنی.چنان جیغ هایی میزنی که واقعا پرده گوشم میلرزه.از خدا که پنهون نیست از تو چه پنهون این روزا چند بار اشکمو درآوردی بس که به هیچ صراطی مستقیم نبودی.

امیدوارم با شروع سال جدید هم اخلاق تو بهتر بشه و لجبازی هات کم بشه هم خدا به من صبر بیشتری بده.خدا کنه سال جدید برای بقیه روزهایی که نمیرم سرکار یه کار مناسب پیدا کنم .به احتمال زیاد شما رو میذارم مهد.حس میکنم نیاز داری با بچه ها بازی کنی و سرت گرم بشه.

راستی مامانی هفته پیش برای اولین بار بردمت عروسی.اونم کجا؟قزوین.اصلا حوصلشو نداشتم ولی مامان جون گفت بیاین خوش میگذره.صندلی ماشینتو به ماشین باباحمید بستیم و رفتیم آخه بابایی سرکار بود و نمیتونست بیاد.بیشتر راه خواب بودی.عروسی هم بهت خوش گذشت.برگشتنی یه کم خوابت میومد و من یادم رفته بود برات سی دی بردارم.ولی بالاخره به زور لالایی خوابیدی.عروسی هم کلی بهمون خوش گذشت.

به امید خدا چند روز تو عید میریم اصفهان.چند روز هم میریم شمال.امیدوارم خستگی این چند وقت از تنم دربره

عزیز دلم خیلی دوستت دارم و ازت بابت کم صبری هام معذرت می خوام.ماچ

راستییییییییییییییییی

16 ماهگیت مبارک گلم.نرسیدم ببرمت دکتر برای قد و وزن ولی میدونم زیاد وزن نگرفتی چون هم حسابی شیطونی می کنی هم غذا نمی خوری.

با چند تا از عکس های 13 ماهگیت پرونده سال 90 رو می بندم.

به امید روزهای قشنگ تر و شیرین تر

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

مامان مبینا
8 فروردین 91 11:21
سال نو مبارک امیدوارم در این سال جدید روزهای شاد همراه با سلامتی و پیروزی پیش روداشته باشید/ مامانی خسته نباشی،امیدوارم سال جدید در کنار پریناز خوشگلمون بهت خوش بگذره