پرینازپریناز، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 4 روز سن داره

پریناز...تولد دوباره عشق

پریناز و رادین

1392/2/9 10:36
نویسنده : مامان پریناز
311 بازدید
اشتراک گذاری

9 ارديبهشت 92

پنج شنبه هفته پیش با یکی از دوست جونای مجازی!قرار گذاشتیم بچه ها رو ببریم خانه بازی.من و پریناز آماده شدیم و رفتیم.بهنازجون و رادین جون هم اومدن.بچه ها که ذوق زیادی برای رفتن توی خانه بازی داشتن سریع رفتن تو.ما هم که مجبور بودیم همش کنترلشون کنیم.آشنایی خیلی خوبی بود و حس پیدا کردن یه دوست جدید برای من لذت بخش بود.

 

 

 

 

 

اینجا پریناز تو جامپینگه ولی بیشتر حس می کرد تو پیست رقصه!

ساعت 11 وارد خانه بازی شدیم و تایم اولیه یک ساعت بود.رادین نیم ساعت سه ربعی بازی کرد و بعد نشست و یه دل سییییییییر خوراکی خورد ولی امان از پریناز که ول کن بازی نبود!ساعت 12 بهناز و رادین خداحافظی کردن و رفتند و من موندم با دخترک که حاضر نبود بیرون بیاد.یه کم میرفت تاب بازی بعد میرفت الاکلنگ و همزمان سی دی می دید...بعد می رفت و نقاشی می کشید...منم یه پاکت شیر دستم بود و قلپ قلپ می دادم می خورد.نشون به اون نشون که ساعت 1/5 بود که بابا هادی هم از راه رسید ولی اونم نتونست دخترک رو از اونجا بیرون بیاره.هر وعده دروغ و راستی هم می دادم فایده نداشت و راضی نبود بیاد بیرون.دیگه داشتم کلافه می شدم.به پریناز  گفتم مامان بیا بریم غذا بخریم گرسنمونه هااااا....بعد از اونور یکی از مربی ها برگشته میگه:خب بذارین اینجا باشه ما حواسمون هست شما برین نهار بخورین برگردینقهقههقهقهه یعنی آی کیوش در حد بنز بود!!گفتم من دارم سر اینو گول میمالم بابا!!خلاصه دیگه بابا زد به سیم آخر و با جیغ و فریاد دخترک رو بغل کرد و رفتیم.واااااااای چنان جیغی تو راه می زد که ملت همه نگامون می کردن....یه آقایی از کنار هادی داشت رد می شد من هم عقب تر بودم...بعد یه کم ایستاد و با چهره نگران برگشت و هادی رو نگاه می کرد ...بعد یه کم به مردم نگاه می کرد....مطمئنم خیال می کرد هادی بچه رو دزدیده!!نیشخند   البته ما به این موضوع عادت داریم!یعنی امکان نداره خوشحالی بعد از پارک رفتن و بازی کردن با گریه های موقع خروجمون همراه نشه.واقعا هم نمی دونم برای این مسئله چه راهکاری بیندیشم!!

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (10)

سارااا
10 اردیبهشت 92 13:43
مامان جانان و آوا
10 اردیبهشت 92 14:39
زهرا جون جانان هم دقيقا هين‌طوريه وقتي بخوايم از پارك برگرديم مكافات داريم!




اي جونممممم
بهناز
10 اردیبهشت 92 19:47
مریم مامان آریا
11 اردیبهشت 92 9:43
سلام عزیزم
روزت مبارک

زهرا به نظر من شما راه بیافت برو و از دیدش خارج بشو ولی طوری که خودت ببینیش - بالاخره بعد از 10 دقیقه میاد بیرون وقتی می بینه شما نیستین
توی فضای باز هم راهت رو بکش برو
اینطوری دنبالت نمییاد؟


مريممممم اين دختر اصلا يه چيزيه هاااااا
اتفاقا همون روز در حال اين عمليات بودم و از محوطه بازي اومده بودم بيرون و خم شده بودم يواشكي مي پاييدمش كه شوهرم رسيد گفت داري چيكار ميكني قايم موشك بازي مي كني؟؟باور مي كني سراغم نميومد؟اصلا ميگفت تو برو من خودم ميخوام بمونم!
بهنازمامان رادین
11 اردیبهشت 92 10:15
وای چه عکسای خوشگلی.من که هیچی عکس نگرفتم.رادین اون روز خیلی سرحال نبود والا ما هم مثل شما باید با گریه و فریاد میومدیم بیرون.نمی دونم این بچه ها چه علاقه ای به پارک دارن که هیچ وقت نه خسته می شن و نه سیر می شن.


قربون رادين جونم....عين مرداي كوچولو ميمونه!
مریم مامان آریا
15 اردیبهشت 92 11:13
مدل پریناز شما هم مثل مدل روشای زهرا هست
ماشاء اله با جسور و پر انرژی هستن
کاری نمیشه کرد دیگه




امیدوارم در آینده هم جسور باشه و بتونه از حقش دفاع کنه!
وفا مامان پارسا
18 اردیبهشت 92 17:46
عکساااا وا نمی شن دلم اب شدکه !!
فاطمه مامان صبا
22 اردیبهشت 92 0:57
یعنی خنده ام میگیره انقد بچه ها بلا شدن صبا دقیقا همین کاره اس بشدت شلوغ کاری و مظلوم نمایی میکنه منم بشدت می خوام جلو مردم حفظ آبرو کنم یعنی صبا از محوطه زمین بازی پارک یه سانت هم خارج نمیشه تنها چیزایی که قانعش میکنه یکی بستنیه یکی ام رفتن خونه پارسا(فامیلمون)
باورت نمیشه وقتی میریم با کالسکه قدم بزنیم تا می پیچیم تو خیابون خودمون داد میزنه خونه نه خونه نریم مامان بیرون باشیم بازم من میگم بیا بریم پیش پارسا
همسر محترم میگه بش دروغ نگو میگم شما بی زحمت خودت قانعش کن بعد که نمیشه میگیم بریم خونه شاید پارسا اونجا باشه دیگه دروغم نیس


ای خواهر پس همدردیم!
مامان روشا
24 اردیبهشت 92 13:36
وای شما کی رفتین بیرون می گفتین ما هم می اومدیم خوبببببببببب


چه بچه های نازی خدااااااااااااااااا


آخه مسیر من و بهناز خیلی نزدیکه...شما بالاشهریا که نمیایین این طرف!!
مامان روشا
24 اردیبهشت 92 13:39
راستی یادم رفت بگم

روشا هم از پارک نمی یاد بیرون من هم قبل از بردنش حسابی شیر فهمش می کنم که هر وقت من بگم بریم باید بیای وگرنه دیگه نمی برمت کمی تاثیر داشته

باور کن

راستی این جا کجاست؟ آدرسش رو می گم


نه خواهر این دختر شیرفهم نمیشه!!
این خانه بازی بوستان(پونک)