ناناز شیطون بلا 8 ماهگیت مبارک
دختر طلا شیطون بلا مبارکهههههه
صد ساله بشی عزیزم
خیلی شیطون شدی.باورم نمیشه این دختر آروم مامانه!!ظاهرا به مامان و خاله مرجانت رفتی.خدا خودش کمکم کنه!!
مامانی جونم هفته پیش 2 شب رفتیم ارنگه(روستای اجدادی بابایی تو جاده چالوس).خیلی صفا کردیم.شرشر آب و صدای جیرجیرک و درختهای پر از توت و سبزی درختها و ماه شب 14 شعبان....همه چی باصفا بود.سامان و باباش هم اومدن و یه شب موندن.خیلی خوش گذشت مخصوصا به من که یه کم بهم استراحت دادی و حسابی با خودت و سامان بازی میکردی و غذاهاتم خیلی خوب میخوردی
همش فکرم به این موضوع درگیر بود:کاش یه روستایی بودم
مامانی خیلی با نمک نانای میکنی.همش قر میدی!!
-دختر خانوم میز جای نشستنه؟!!
-پریناز و پسر عمو سامان
مامانی جونم برای 5 شنبه کلی مهمون دعوت کردم و کلی تدارکات تو ذهنمه اگه شما اجازه بدی.احتمالا 4شنبه بگم کارگر بیاد کمکم خونه رو مرتب کنیم.5 شنبه هم بابایی صبح نمیره مطب که کمک کار من باشه.
دختر نازم خدا همیشه حافظ و نگهدارت باشه و به من نیرویی بده تا تو رو از انجام کارهایی که باعث رشد و شکوفاییت میشه منع نکنم.