30 ماهگي
27 ارديبهشت 92 پاره تن مادر 30 ماهه شد...30 ماه زندگي ما رو با وجودش پر از بركت كرد...الهي كه 3000 ماه با تن سالم و لب خندون زندگي كنه... ديشب يه جشن كوچولوي 3 نفره گرفتيم كه خيلي بهمون خوش گذشت.پريناز و باباش رفتن كيك و شمع گرفتن.اونقدر ذوق زده بود كه خدا مي دونه.وقتي برگشتن جشن گرفتيم و دختر نازم شمع 30 ماهگيشو فوت كرد.بيشتر به فكر ناناي بود و همش مي گفت آهنگ بذار ناناي كنم.منم هيچي دم دستم نبود و خودمون خونديم و ناناي كرديم!!خدا رو شكرت به خاطر جمع صميمي مون...دخترم از من راضي باش... از قبل تصميم داشتم يه جشن كوچيك خانوادگي بگيرم ولي حس و حالم اجازه نداد.احساس كردم دلم مي خواد فقط خودمون باشيم.فقط خودمون درگير شاد...