اولین تجربه کلاس درس!
امروز کلاس زبان داشتم و طبق معمول 5شنبه ها درگیر بودم برای سپردن پریناز به بزرگترا.ولی متاسفانه نشد که مامان بزرگاش نگهش دارن و خلاصه مستاصل بودم که چیکار کنم.تصمیم گرفتم ساعت اول کلاس رو ببرمش و بعد باباش بیاد دنبالش.چقدرم بچم خوشحال بود که میخواد بره کلاس زبان!با کلی ذوق و شوق آماده شد.مثل من یه پوشه برداشت و دفتر نقاشی و مداد و کتاب داستان توش گذاشت و راه افتادیم.از سیستم کلاس خوشش اومده بود و خیلی مودب نشسته بود.اول با نقاشی مشغول شد بعد با خوراکی.بعد با کشوندن من به دستشویی اونم دومنظوره!بعدم دیگه داشت حوصلش سر میرفت که خودش وسایلشو برد ته کلاس و با خودش حرف میزد و کیف میکرد.زنگ تفریح که شد گفتم بریم بابا میاد دنبالت.ولی گفت من میخوام بمونم.منو دیگه نبر مهدکودک من میخوام فقط کلاس زبان برم! طفلک وقتی هادی اومد دنبالش کلی گریه کرد که میخوام بمونم پیش مامان ولی میدونستم که دیگه خسته میشه.همکلاسیام خیلی خوششون اومده بود و میگفتن تو چرا میگی شیطونه.بچه ای که یک ساعت و نیم بشینه تو کلاس و اذیت نکنه خیلی هم آرومه!چی بگم والا!خلاصه تجربه بامزه ای بود برای جفتمون