پرینازپریناز، تا این لحظه: 13 سال و 5 ماه و 15 روز سن داره

پریناز...تولد دوباره عشق

دختر يه متري!

1392/2/29 10:27
نویسنده : مامان پریناز
370 بازدید
اشتراک گذاری

29 ارديبهشت 92

خيلي ناراحتم كه دختركم حساسيت فصلي داره.اصلا از بهار بدم مياد چون دو ساله با اومدن بهار دچار حساسيت ميشه و همش آبريزش بيني و سرفه كه گاهي به دلايلي كه كشف نكردم سرفه ها خيلي آزاردهنده ميشه و شب ها هم خودش هم ما اذيت ميشيم.هفته پيش برديمش دكتر تا دوباره معاينه بشه كه مبادا عفونت باشه .چقدر تو اتاق انتظار لحظه شماري مي كرد كه بره تو!مي گفت آقاي دكتر خيلي منو دوست داره بهم شوخولات ميده.نه كه خيلي هم شكلات خوره!آقاي دكتر هم كه راهشو بلده  با شكلات و كتاب ازش پذيرايي كرد.يه سري معاينات انجام داد و گفت اين فقط حساسيته حالا يا به مواد خوراكي يا محيط زندگي يا فصلي...توصيه كرد محيط و خوراكياش از مواد آلرژن دور باشه.يادمه تو خوراكي هايي كه مي گفت گوجه و ماهي و كيوي و بادمجونو ...بود.گفت اصلا نبايد تو محيطش موكت باشه كه متاسفانه اتاقش موكته و الان فكر مي كنم چه اشتباهي كردیم كه به خاطر راحتي خودش و خودمون اتاقها رو موكت كردیمناراحتكاش اتاق ها رو هم پاركت مي كردیم که بهداشتی تره.البته دنبال سرنخ اصلي هستيم ببينيم چيه كه اينقدر تحريكش مي كنه.ديشب تا نزديكهاي صبح من و هادي بيدار بوديم.شب حالش خوب بود و چون بد موقع خوابيده بود و ساعت 10 شب تازه از خواب عصرونه بيدار شده بود ديروقت شام خورد و دوباره خوابيد.از لحظه اي كه سرش رفت رو بالش شروع به سرفه كرد.هرچي دارو داشتم دادم ولي اثري نداشت.بميرم براش هي مي خوابيد و بعد من با يه دارو بالاسرش مي رفتم و بيدار مي شد و كلي شيرين زبوني ميكرد و داروهاشو مي خورد.مي گفت بايد داروهامو بخورم كه ديگه سرفه نکنم...نصفه شب بود كه يه جرقه به ذهنم رسيد.سوالمااااهي....آره دكتر گفت ماهي هم آلرژنه.چرا من حواسم نبوده؟؟؟دخترك خيلي ماهي دوست داره و من زياد بهش ماهي ميدم.ديشب هم براش ماهي سرخ كردم.اونقدر سرفه هاش شديد شد كه معده اش تخليه شد و بعدش خوابيدگریهفهميدم كه محيط و مواد خوراكيش حساسيتشو تشديد مي كنه.حالا بايد دنبال راه چاره باشيم...

آقاي دكتر  قد و وزنش رو هم گرفت.قبل اندازه گيري گفتم آقاي دكتر ميدونم وزنش كم شده.دكتر هم گفت بله مامان ها هميشه خيال مي كنن بچشون لاغر ميشه و خودشون چاق!راست مي گفتانیشخندخلاصه وزن كشي كرد و خيالم راحت شد كه خوب وزن گرفته.قدش هم شد دقيقا يك متر!بعد از معاينات چون آخرين نفر مطب بوديم و آقاي دكتر ديگه وقتش زياد بود شروع كرد به صحبت.گفت به اميد خدا 6 ماه ديگه يه تولد خوب براي پريناز ميگيرين كه حسابي هم بهش خوش بگذره(تودلم مي گفتم حالا كو تا 6 ماه.چي داره ميگه!)...بعد يه برادر براش ميارينشیطان...كه پريدم وسط حرفشو گفتم :نه اقاي دكتر همين يكي برامون بسه.ما يه مامان و باباي بي اعصابيم!گفت:قبول دارم كه رشته هاي پزشكي استرس و فعاليت بالايي داره ولي تك فرزندي تو دنيا منسوخ شده و يه طومار اندر مضرات تك فرزندي برامون گفت!!گرچه حرفهاش همش حق بود و 2 فرزندی خیلی بهتر از تک بودنه ولي خب شرايط آدمها رو هم بايد سنجيد.من گاهي فكر ميكنم ما دونفري بايد بدويم تا يه زندگي معمولي داشته باشيم بعد كي به خودمون برسيم!!كه اتفاقا نظر دكتر و خيلي مادراي تك فرزند اينه كه با 2 تا بچه آدم  بعدها بيشتر مي تونه به خودش و همسرش برسه.چه ميدونم بابا وللش....من كه فعلا اعصاب مصاب ندارمممممژه

ظهرها كه از مهد مياد عادت كرده كه براش تي وي روشن مي كنيم و يه نهاري هم با ما مي خوره.اين دو روز گذشته ما روزه بوديم و راستش حال غذا دادن نداشتم و از مهد كه ميومد سريع مي بردم بخوابه و اتفاقا اون هم نمي خوابيد و خلاصه من با دل گشنه و سردرد بايد 3-4 ساعت باهاش بازي مي كردم و دریغ از یه لحظه که سرم رو بالش بره.ديروز عصر حدودای ساعت 7 كه ديگه خيلي كلافه بودم براش يه سي دي گذاشتم.چند دقيقه نگذشته بود ديدم هي تكون تكون ميخوره از اين ور به اون ور...فكر كردم طبق معمول مشغوله شادی کردنه!بعد اومدم جلو ديدم طفلك خوابه!!واي اينقدر بامزه بود كه حيفم اومد فيلم نگيرم.از اين فيلم هاي شكار لحظه شده.خيلي باحاله!!

ديروز ظهر داشت نقاشي مي كشيد،يه سري خط خطي كرد و بعد گفت اين آقا دزده!منم خوشم نيومد و گفتم نه مامان آقا دزد نداريم.بعد هادي سريع برگشته ميگه چرا بچه هايي كه از ماشين باباشون پياده ميشن و ميدون رو آقا دزده ميگيره.اي خداااا ترسوندناي عهد بوقي ما رو ببينهیپنوتیزم.آخه چند وقته يه كاري ياد گرفته و خودشم فكر مي كنه خيلي كارش بامزه اس!مثلا وقتي تو مغازه ايم يا از ماشين پياده ميشيم يا ميخوايم تازه سوار ماشين بشيم يه دفعه فرار مي كنه و با سرعت خيلي عجيبي مي دوه!!يعني من باورم نميشه بچه تو اين سن با اين سرعت بدوه!بچم به خودم رفته آخه من امتحان ورزش مدرسه فقط تو دو ميداني بهترين امتيازو مي گرفتم!!خلاصه ما هم بايد با نهايت سرعت بدويم و بگيريمش و وقتي بهش مي رسيم غش غش غش مي خنده.انگار هنر كرده!!خداييش خيلي كارش بانمكه در عين اينكه خطرناكهنیشخندچند باري كه با خودم بردم فروشگاه مجبور شدم عمليات دويدن با چادر و چاقچول راه بندازم.ملت هم نگاه مي كنن و مي خندنخنده

اينه ديگه عالم پدر مادري و بچگي!!



پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (11)

بهناز
7 خرداد 92 11:04
خانوم دکتر به الیاف بالشش حساسیت نداشته باشه؟
شرکتistikba l بعضی از کاراش ضد حساسیته...
راستی من همیشه کمترین نمره ام نمره ورزشم بود...


ننه دكتر گفت بالشت پر نباشه كه نيست.با اينحال من ملافه هاشم عوض كردم...اصل حساسيتش فصليه ولي يه چيزي داره تحريكش ميكنه...ديشبم اذيت شديم
آبجی
7 خرداد 92 13:22
الهییییییییییی
می خواد اینجا بدوهههه
یعنی دویده دیگه از دستایه باباش مشخصه که می خواد بگیرتش ... خدا حفظش کنه نگاش کن چه جوری سیخ خوابیده ..

ای جانم

سوخولات دوست نداره زیاد در عوض من
بگو از مامان نیایش یاد بگیر که سوخته بدنش شکلاته

خدا حفظش کنه
باریکلا به این اقایه دکتر نپرسدید ازش خودش چند تا بچه داره ؟


خودش 2 تا پسر داره ولي ديگه بزرگن دبيرستاني ان ولي ماشالله معلومه باحوصله اس.همچين تو مطب پرينازو بغل ميكنه ناز ميكنه!!!
سارایی
7 خرداد 92 15:16
ببخشید من دنبال شماره تلفنی از خانوم احمدی هستم......شما چقدر حفظ کردید؟من برای تثبیت میخواستم.ممنونم.






از کجا می دونید من شاگرد خانم احمدی ام؟؟


من 24 جزء ولی 2 ساله نخوندم...


الان خانم احمدی مکتب الجواد کلاس دارن.راستش شماره ندارم(تو گوشیم بوده که در اثر هنگیدن پاک شده).برام یه ادرس ایمیل بذارین شماره بگیرم بدم خدمتتون.خوش به حالتون حتما حافظ کل هستین


بهناز
7 خرداد 92 19:46
زهرا جون من اگه جای شما بودم حرف آقای دکتر رو جدی میگرفتم و یه نی نی ناز دیگه بدنیا می آوردم.
سارا خانوم حالشون خوبه؟
خبری ازشون نیست نگران شدم.
راستی خوش بحال پریناز که تونستین یه دکتر با حوصله براش پیدا کنین.
برای من که آنچه یافت می نشود دکتر با حوصله است...


برو خواهر ...اگه لالایی بلدی برای خودت بخون!!
ساراجون هم خوبن
نی نی دار شدی ماهی یه بار بیا تهران میبرمت پیش دکتر پریناز!
سارایی
7 خرداد 92 23:47
ببخشید بی مقدمه سوال کردم،من تو سرچ گوگل اینجا را پیدا کردم.

من بیست وشش جز....اما خیلی تعریف کلاساشون را شنیدم،مکتب جواد هم رزرو کردم،اما پارسال که نوبتم شد نتونستم برم.....برا تثبیت میخوام.

شما باهاشون حفظ کردید یا تثبیت؟میشه از روششون برام بگید.

ممنون میشم.

انشاله بتونید ادامه بدهید،خیلی حیفه،عزیز دل.

خدا دختر گلتون هم حفظ کنه.

ممنونم




عزیز من از سالهای خیلی خیلی قبل پیش خانم احمدی می رفتم...من خیلی آهسته پیش رفتم چون درسام سنگین بود و بعد هم ازدواج و شغل و ...البته من تا حالا تثبیت نکردم فقط حفظ کردم که فک کنم جز 20 به بعدم همش پریده!

شیوه خانم احمدی الان خیلی تغییر کرده.قبلا ها سخت گیر بود ولی نه به حد الان.این جور که از دوستام شنیدم الان قوانین جدیدتری گذاشته.مثلا باید روزی 25 تا سوال از شما بکنن اونم فقط حافظای دیگه نه افراد خانواده.یعنی باید با هم هر روز در تماس باشید.روزی حداقل 5-6 ساعت باید بخونین.هفته ای 2 تا جلسه مباحثه باید بذارین و با دوستان جمع بشین دور هم و ....که متاسفانه با شرایط فعلی من سازگار نیست.من به امید خدا از ترم آینده کلاسهای خانم آگاهی که حفظ و تفسر تواما هست رو شرکت میکنم که زیاد سخت گیر نیستن......ولی ولی ولی هیچی خانم احمدی نمیشه عشششششقه بی نظیرههههههههههه


آموزشی
8 خرداد 92 10:52
با مطالب جدید آموزشی به روز هستم
بهناز
8 خرداد 92 12:40
خوش به سعادتت زهرا جونم...
اینو با تمام وجود میگم...
التماس دعا


ای خواهر.....
جانان و آوا
8 خرداد 92 14:19
اي جووونم چه با مزه خوابيده ...! خدا حفظش كنه اين عشقو...!
زهرا جون حرفاي آقاي دكترو جدي بگير!


خودت از این بحران فکری خلاص شدی بعد به من میخندی؟؟؟باشه...
مریم مامان رایان
9 خرداد 92 15:13
دلم سوخت برای پریناز چون خودم سالهاست که درگیر حساسیت فصلی هستم.
به ماهی هم حساسیت دارم و ماست هم خیلی اذیتم می کنه البته نه همه ماست ها مثلا سون رو می خورم ولی ماست و دوغ معمولا گلوم رو می سوزونه. از دیروز توی فکر پریناز بودم هر با می خوام بیام بگم یادم می ره دیشب از خواب بیدار شدم باز یادم اومد


مرسی عزیزم که اومدی
ای واااای ماست هم ؟؟؟پریناز عاشق ماسته.چون لبنیات دیگه رو هم خوب نمیخوره من خیلی ماست بهش میدم.اکثرا هم سون میخوره.ولی ماهی رو حذف کردم ظاهرا بهتر شده.
وفا مامان پارسا
10 خرداد 92 0:53
چه بامزه است این آقای دکترتون .. البته همسر من بشدت بدش میاد کسی به امور زندگی ما دخالتی بکنه حتی خانواده هامون .. اما راست گفته منم تک فرزندی دوست ندارم اما واقعا توانی برای بچه ی دوم ندارم چون هیچ کمکی هم ندارم و خودم هم اوراقی شدم بعد از این بچه.. وگرنه دلم سه تا بچه می خواست

چه بامزه خوابیده این فرشته کوچولو

جدیدا هر چی دختر می بینم تو این سن شیطون هستن و پسر ها محتاط و حرف گوش کن ..

هی می خوام روزه بگیرم می دونم که دیگه جونی واسه پسرک نمی مونه




آقای دکتر زیادی با ما صمیمیه.نمیدونم چون میدونه همکاریم اینطوریه یا با دیگران هم...به شدت تاکید داره به عدم تک فرزندی!!وای برای منم جونی نمونده ولی همیشه دلم 2 تا می خواست....ولی کلا من از سوالات و نصایح دیگران اونقدر اذیت نمیشهم.چع وقتی که بچه نداشتم و دیگران می پرسیدن بچه نمی خواین؟؟چه الان که میگن پس دومی کی میاد!اصولا می خندم و میگم بی خیال بابا!!

برعکس اینکه روزها طولانیه ولی روزه داریش اصلا سخت نیست فقط اگر سر و کله زدن با این بچه ها نبود!

ای خواهر شیطونی دخترک من ژنتیکیه...من بچگیم آتیش پاره بودم و اتفاقا بدغذا!!!

فاطمه مامان صبا
12 خرداد 92 16:53
ای جووون چه ناناز خوابش برده بخورمش
صبا هم پارسال حساسیت داشت معلوم نشد به چی ولی خودم فک کردم شایدبه گردو باشه آخه هرروز خودش میرفت در میاورد میخورد تازه 10 ماهش بود البته خوشبختانه الان مشکلی نداره و حساسیتی هم نداره ایشالا که مسئله مهمی نیس
ماشالا چه قدی کشیده هزار الله اکبرقد بچه های سه سالس
حسابی ببوسش


بله گردو هم حساسیت زاست ولی پریناز اصلا گردو نمیخوره.خدا کنه که برای همیشه رفع بشه خیلی اذیت میشه