پرینازپریناز، تا این لحظه: 13 سال و 5 ماه و 24 روز سن داره

پریناز...تولد دوباره عشق

سفرنامه عمره-فروردين 92(قسمت اول)

1392/3/20 13:24
نویسنده : مامان پریناز
445 بازدید
اشتراک گذاری

بسم الله الرحمن الرحيم

دوشنبه ٩٢/١/٥-ساعت ٦ بعد از ظهر

مامان و بابا الان اومدند و عزيز دلم رو بردند.خيلي خيلي لحظه هاي سختي بود.بغلش نكردم فقط گونه اش رو بوسيدم و سكوت كردم و وقتي رفت بغضم ناجور شكست.مي سپرمت به خدا عزيزكم.خدايا خودت قلبم رو آروم كن

 

 

دوشنبه ٩٢/١/٥-ساعت ١١ شب

بعد از خداحافظي با فاميل،مراحل تشريفات فرودگاهي انجام شد.از ساعت ٨ اومديم فرودگاه.نميدونم چرا ميگن اينقدر زود بايد تو فرودگاه باشيم.الان ١ ساعته كه نشستيم و بايد منتظر باشيم تا ساعت ١٢ كه پروازمونه.خدا رو شكر خيلي آرومم و با آيه الكرسي و سوره والعصر و تكرار آيه:"المال و البنون زينه الحياه الدنيا والباقيات الصالحات خير عند ربك ثوابا و خير املا" خودم رو مشغول كردم.خيلي گرسنمون بود و يه چيپس پياز جعفري با هادي خورديم!!

 

 

سه شنبه ٩٢/١/٦-ساعت ١ به وقت مدينه منوره(٢:٣٠ به وقت ايران)

الان تو فرودگاه مدينه به زمين نشستيم.پرواز خوبي بود.بخصوص كاپيتان پرواز كه قسمت هاي فارسي رو اون برامون مي گفت و لهجه افغاني داشت.لحظه اي كه نشستيم گفت:براي خوشنودي محمد و ال محمد بلندتر صلوات!خدا رو شكر يه شيعه ديديم اينجا!از دور مناره هاي مسجد النبي رو ديدم و به حضرت رسول سلام عرض كردم.خدايا شكرت...

 

 

سه شنبه ٩٢/١/٦-ساعت ١١:٣٠ قبل از ظهر

داخل مسجد النبي نشستم و دارم صفا مي كنم.ديشب همراهان كاروان همگي خسته بودند و قرار شد استراحت كنيم و ساعت 8:30 صبح همگي به زيارت حرم رسول الله بريم.هتل ما از شارع السلام عبور مي كنه كه در مسير از مسجد اميرالمومنين هم رد شديم.بعد همراه با خوندن زيارت نامه وارد مسجدالنبي شديم.بعد از توضيحات روحاني كاروان،از اونها جدا شديم و سمت بقيع رفتيم و زيارت نامه ائمه بقيع رو خونديم.حس و حال خاصي دارم.باورم نميشه خدا دوباره قسمتم كرده تو مدينه باشم و از كنار گنبد خضرا رد بشم.با هادي يه دور كل مسجد رو از بيرون دور زديم تا دستمون بياد كه چي به چيه.ظاهرا فقط از دو باب ميشه وارد روضه پيامبر شد.الان از درب عثمان وارد شدم و نشستم روبروي قسمتي كه بعد نمازها باز ميشه تا خانم ها وارد روضه بشن.

خيلي جالبه انگار خدا يه كاري باقلبم كرده كه دلتنگيم خيلي خيلي كم شده.راستش با ديدن خانوم هايي كه مدام بچشون بهانه گيري مي كنه مطمئن ميشم كه نياوردن پريناز كار درستي بوده.

هوا خيلي عاليه و صبح كه خيلي خنك بود و باد حسابي مي وزيد.به خاطر وجود چترهاي زياد توي صحن،آفتاب اصلا اذيت نمي كنه.

خدايا كمكم كن حسابي استفاده كنم.

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (8)

مریم مامان آریا
3 اردیبهشت 92 13:32
وای خیلی عالی بود
حسرت خوردم
دلم خواست منم برم
وای یعنی واقعا همون خونه ای هست که پیامبر درش بوده ؟ یا باز سازی شده دیوارهاش؟ بیشتر توضیح بده
واقعا معلومه که آدم در چنین جوی که قرار بگیره بچه رو فراموش می کنه و البته که خوب کاری کردی که پری رو نبردی
حسابی از مامان و بابات و خانوادت تشکر کن


نه مریم همش بازسازیه...حالا عکس منبر و محراب و در خونه حضرت زهرا رو بعدا میذارم.ولی همین که حس میکنی اهل بیت اونجا پا گذاشتن آدم دیوونه میشه....الهی قسمت هرکی که میخواد بشه
بهناز
3 اردیبهشت 92 13:45
خوش به سعادتون
بهناز
3 اردیبهشت 92 19:55
جدیدا جواب کامنت هامو یکی در میون میدی...
میخوای دیگه کامنت نذارم.
دزدکی بخونم و برم


باور کن یه وقتایی دزدکی میام وبلاگو چک میکنم نمیرسم جواب بدم...شرمندتم
بهناز
3 اردیبهشت 92 20:10
من اون لحظه ای که در بین الحرمین شنیدم گفتن
"اینجا قبر خانم ام البنین(ص)- مادر حضرت عباسه "رو تا آخر عمرم فراموش نمیکنم.
ماندگارترین خاطره حج ام شنیدن همین جمله بود.
الان که دارم مینویسم اشکم در اومده.
امیدوارم خدا بخواد و یه بار دیگه این جمله رو بشنوم.
ار حج چیز زیادی یادم نمونده حدود هشت سال پیش بود.
ولی این جمله جمله ای که تا آخر عمرم از یادآوریش لذت میبرم. به امید خدا فراموشش نخواهم کرد..



چون بهم سپرده بودی حسابی جلوی بقیع سلامتو به خانوم رسوندم....
بهناز
4 اردیبهشت 92 8:34
خیلی لطف کردی حاج خانوم خانوم دکتر
ساراا
4 اردیبهشت 92 10:20
خواهرانشالله كه حج عمره شما و همه ي مسلماناني كه تا به حال مشرف شدند قبول باشه،خاطراتت واقعا زيبا ، موجز و دلكش بود...
انشاله قسمت همه كساني كه مشرف نشده اند باشه
خواهرايي كه حج رفتن ديگه بستشونه هي آرزو نكنيد اين مد جديدو كه دوباره دوباره يك بار فايده نداره
انشاله همه ي افرادي كه به انجام فرائض فروع الدين اعتقاد دارند قسمتشون بشه در طول عمر 120 ساله شان يك بار سفرحج عمره و يك بار سفر حج تمتع رو تجربه كنند، لذت ببرند و بقيه سرمايه هاي مادي و معنويشون رو صرف لذت بردن از شادي مشتركشون با هموطناني كه به دليل كمبود منابع مالي از درمان بيماري هاي صعب العلاجشون يا حل مشكلات خانوادگي شان عاجزند بكنند(اونايي كه ميگن هردوشو كنار هم انجام ميديم:انقدر از اين دست افراد زياد هستن كه اگر تمام سرمايه هاي زندگيمون رو هم صرف ايشان بكنيم كمهههه)و با مرور خاطرات سفرهاي حجشون از طريق عكس ، فيلم و دست نوشته هاي خاطرات و پخش زنده تلويزوني تصاوير كعبه و مدينه از شبكه هاي تلويزيوني(يا ضبط شده)دست اعرابي را كه در دامن زدن به آسيب هاي ناشي از تحريم و آسيب به ايران در طول تاريخ از هيچ تلاشي دريغ نكردند و از دامنه آسيب هاي ناشي از اين تحريم ها نهايت بهره اجتماعي،اقتصادي و سياسي را ميبرند و برده اند، از كسب و رونق بيشتر كوتاه كنيم..و سعي كنيم به تثبيت اثرات مثبت سفر معنوي گذشته مون بر رفتارمون،اخلاقمون،ورعايت حق بندگان خدا و خدامون بپردازيم كه به اعتقاد من اينجوري خدا بيشترين لذت رو از خلقت بنده اي اين چنين ميبره و بابت اينكه امكان رفتن به اين سفر رو براي چنين بنده خوب و متعادلي فراهم كرده پشيمون نميشه
رعايت اعتدال در هر زمينه اي راهگشاست
روابط عمومي سازمان پرگويان كم عمل


تكبيييييييييير!!
ولي با همه اين حرفهاي درستت،من بارها و بارها دوست دارم برم...خيلي باصفاست سارا....واقعا بهشته....انگار خدا رو لمس مي كني...
سارااا
4 اردیبهشت 92 12:52
باز گفتا

گفتم يا نگفتم

گفتم يا نگفتم

گفتم يا نگفتم



قربونت برم تو دختر مؤمن و پاكي هستي و هرچي نباشه حافظ كل كلام وحي هستي و خدا يه جور ديگه دوستت داره

شرايط شما مشمول عرايض و اعتقدات بنده ي محتاطي مثل من نميشه...انشالله كه خود خدا هر چند باري كه دلت ميخواد رو روزيت بكنه مامان گل و مهربون...

رسيدي خونه پرينازو ببوس حسابي...

چند تا كاتالوگو بنرم بيار بچسبون رو شيشه بين اتاقت با مدير عامل كه مثل من خسر الدنيا نشي(حسن ختام نظر سري دوم خاطرات)....






مرسي گلابتون جونم....البته من حافظ كل نيستما

عزيزم كاتالوگ چيه...اين شيشه دوجداره بيده كه وسطش پرده كركره داره كه با يه دكمه شيك ميشه سايه روشنشو تغيير داد ولي من به خاطر ديدن مناظر زيباي حياط زياد تاريكش نمي كنم!

راستي از مسافرتمون چه خبر؟نگي پررو ام ها...براي ويلاي شما خجالت ميكشم ولي براي سفر بسيااااااااار مشتاقم

ساراا
4 اردیبهشت 92 14:17
اوه چه كلاسي ميذاره با اين اتاق ودفتر دستك و پست مهمش...(همه ي دوستان حملههههههه....)
نذار به رخت بكشم كه اتاقم طبقه نهمه يه ساختمون فوق مدرنه وارباب رجوعا و پيمانكارامون با پورش و .. رفت و آمد ميكنن و كل تهران و مناظر دودي بي نظيرش زير پامه...
.
.
.

اين حرفا چيه؟بريم آقا
منم ميخوام زودتر كادو هاي روز مادرو بدم كه سه شنبه شب بزنيم بريم(با عمو و بابامم هماهنگ كردم)خوبه؟
اگه اسمس گرونه،كامنتام يه قرونه
راستي شام چي بپزيم؟
به من رو بدي كل سفره دلمو وسط وبلاگت باز ميكنم...بگو جيزه فقط روزي يه بار ميتوني سربزني 2خطم بيشتر نميتوني بنويسي


شرمنده میشیم و خجالت زده...برا شامم یه فکری میکنیم...