پرینازپریناز، تا این لحظه: 13 سال و 5 ماه و 20 روز سن داره

پریناز...تولد دوباره عشق

اصالت

وقتی با خودم دقیق به زندگی و روابط و رفتارهای دیگران و حتی خودم نگاه می کنم می بینم هرچقدر بالا و پایین بریم اخر همونی میشیم که سرشتمون ازش منشا گرفته.وقتی باخودم فکر میکنم اگه یه جای دور زندگی کنم دلم فقط برای دو موجود پر پر میشه اونم پدر و مادر.بخصوص وقتی ادم خودش بخشی از دنیای پدر و مادری میشه بهتر به درک این موضوع می رسه.و چه بدبختن کسانی که حتی تو قلبشون محبت این دو موجود پایدار نشده.و چه بیچاره تر کسانی که فکر کنند میتونن با طعنه و کلام ناسزا ، فردی رو از اصالت وجودیش دور کنند.وقتی به زندگی مشترک نزدیک به 10 ساله خودم فکر میکنم میبینم واقعیت اینه که وقتی با کسی همسفر میشی یه جورایی اصالتتون در هم گره میخوره پس حتی راضی نمیشی که کسی ب...
14 شهريور 1393

ماموریت

بازم ماموریت ولی ایندفعه با دو تا از همکارای خوبم...دو روز بود ولی اندازه دو سال خندیدیمو و خوش گذشت!هادی می گفت چند وقت یه بار از این اردوها برو خیلی روحیه ات عوض میشه!!دخترک و باباش هم رفته بودن ارنگه و به اونا هم خوش گذشته بود و طبق معمول دخترک سراغی ازم نگرفته بود!!! ...
10 شهريور 1393

امروز باید بنویسم!

خودمم نمی دونم چرا سرم شلوغه!نمیدونم چرا دستم به نوشتنم نمیره!اصلا نمیدونم  چرا خوشم میاد از تنبلی!شایدم تنبل نیستم ولی انتظارم از خودم بیشتره.وگرنه که سرشلوغی که خاصیت نداشته باشه معلومه وقت تلف کنیه دیگه!نه ذکر و یاد خدا به زندگیم اضافه شده....نه زندگیم تر و تمیزتر و مرتب تر شده...نه پول بیشتری تو جیبم اومده...اصلا نه خوشگل تر و باربی تر شدم!!!هه هه هه  ولی کلا حالم خوبه چون آرووووووومم...دخترک خونمونم خوبه.تابستونه و جمله معروف "بازم حوصلم سر رفته" گاهی اوقات اینقدر تکرار میشه که میخوام خودمو حلق آویز کنم.تازه خیلی وقتا وقتی پیشنهاد بدم بریم بیرون بگردیم؟میگه نه بریم خونه کسی!نمیشه هم که مدام مزاحم دیگران بود.اونقدر ...
31 مرداد 1393

روزشمار...

دیگه این روزها توانم ته کشیده و خیلی بی جون شدم.با گرمای شدید هوا و روزهای طولانی ، امسال ماه رمضان سختی بود ولی الهی شکر که تونستم یه ماه مهمون خدا باشم.تنها توشه ای که از این ماه مبارک برداشتم تلاش برای صبور بودن بود که واقعا هم احساس آرامش دارم....امروزم یه روز دیگه بود و یه شاهکار دیگه!اونم وقتی مامان به معنی واقعی کلمه بیهوش شده بود     ...
5 مرداد 1393

هنرنمایی

یه روزگارانی بعد از ظهرها اگر پریناز نمی خوابید منم نمی خوابیدم یعنی اصلا خوابم نمی برد از نگرانی اینکه مبادا اتفاقی پیش بیاد.ولی چند وقته مدلم عوض شده و اینقدر بعد از ظهرها خسته ام که بیهوش میشم.چون پریناز هم کلی طول می کشه که بازی کنه و کارتون ببینه و بعد خودش بگیره بخوابه.خلاصه تقریبا در 90 درصد موارد وقتی بیدار میشم با یه شاهکار جدید روبرو میشم.از قاطی کردن 20 قلم مواد غذایی تو آشپزخونه تا ریخت و پاش اساسی و ...دیگه آخرین هنرنماییش چند روز پیش بود که تا چشمامو باز کردم دیدم شلوارشو که نو بود آورده با دو تا پاچه تو دستش و با اعتماد به نفس کامل میگه:آخه من دوست داشتم شلوارک داشته باشم.الهی بمیرم بچم شلوارک نداشته تا حالا عقده ای شده!! هی...
31 تير 1393

صبر..صبر...صبر

هفته پیش که مشهد بودیم چندین بار تو حرم زیارت امین الله خونده شد.شاید هیچ وقت به اندازه این دفعه به مفهومش دقت نکرده بودم.شاید آدم باید تو زندگی تو موقعیت هایی قرار بگیره که بعدش بهتر بتونه با اصولی که خدا می پسنده ارتباط برقرار کنه.اونجایی که میگه:اللهم فاجعل نفسی راضیه بقدرک....تا جایی می رسه که میگه :صابره علی نزول بلاءک....اونقدر به این جمله احتیاج داشتم که الان شده ورد زبونم و هرلحظه با خودم میگم:الهی صبر بده در بلاهای روزگار.روی صفحه موبایلم قفلشو که باز میکنم این نوشته رو میبینم و حس می کنم داره رو صفحه دلم میشینه.یادم باشه تو زندگی خیلی اتفاقات و خیلی آدم ها فقط سر راهم گذاشته شده که امتحان بشم.خیلی فتنه ها در کمین زندگی ان که باید...
29 تير 1393

شب قدر

تو شب های قدر ، شب بیست و سوم رو خیلی دوست دارم.هرکی دلش لرزید واسم دعا کنه.دعا کنیم عاقبت به خیر بشیم وگرنه که دو روزه دنیا به چشم بر هم زدنی میگذره.... ...
29 تير 1393

مشهدی دختر!

یه چند روز زیارت و حس و حال خوب آدمو شارژ میکنه و سرشار از انرژی مثبت تا دوباره برگرده به زندگی عادی...فقط کاشکی آدم تلاش کنه زندگی رو میدون جنگ یا مسابقه با دیگران ندونه و هدفش از هر قدمش تو زندگی کسب رضایت خدا باشه...مثل همیشه ما بودیم و پریناز...پریناز بود و ما!! یه دختر کوچولوی عاشق هتل که از دید اون یکی از جذاب ترین مکان های روی زمین هتله!! زیارت هایی که گاهی با باباش می رفت و خیلی وقتا اصرار داشت با من باشه چون من خیلی بهتر مکان یابی می کردم واسه پیدا کردن دوست براش!یعنی فقط می گفت من دوست می خوام.دیگه گاهی تو یه زیارت 1 ساعته 3 بار جامو عوض می کردم تا یه دوست مناسب براش پیدا کنم و امان از بچه هایی که برعکس این بچه، دوست گریزن و پایه...
25 تير 1393