اتصالات!
ديروز از اون روزهايي بود كه به قول بابا هادي سيم هاي مغز دخترك به هم خورده بود و اتصالي كرده بود!!برعكس هميشه كه عصرها 2-3 ساعت ميخوابه يك ساعت خوابيد و از موقع بيدار شدن يه كم غر زد.تا شب هم شيطنت هاي عجيب غريب.يعني كارايي كه آدم باورش نميشه.راه رفتن لبه بالايي مبل ها...به هم ريختن همه چي...زدن من!خلاصه شب كه بابا اومد خونه خيلي اعصابم قاطي بود گفتم ديگه تحويل خودت مغزمو تيليت كرده!!شام رو خورديم و بعدش نشستيم به ميوه و شيريني خوردن.البته شيرينيش مناسبت داشت اونم سالگرد اولين ديدارمون بود كه هميشه به عنوان "روز عشق"جشن ميگيريم.بعد ديدم رفت سراغ باباش و شروع كرد به اذيت كردن.بعد در كمال پررويي گفت:"اذيت كردن نوبتيه،الان نوبت باباست"
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی