پرینازپریناز، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 4 روز سن داره

پریناز...تولد دوباره عشق

پیشرفت عجیب غریب

1392/1/27 10:48
نویسنده : مامان پریناز
336 بازدید
اشتراک گذاری

27 فروردين 92

اول از همه بنویسم:ماشاء الله لا حول و لاقوه الا بالله(فوت فوت فوت گوش شیطون کر!)

گاهی فکر می کنم دوای همه مشکلات و سردرگمی های دوران کودکی فقط صبوریه...یعنی اگه تحمل کنی و بذاری دوره ها بی دردسر بگذرن دیگه نه اونقدر نیازی به روانشناس و دکتر پیدا می کنی نه خودت خیلی حرص می خوری....گرچه بچه اول چون یه تجربه کاملا جدیده این صبوری ها معمولا کم اتفاق میفته و تازه وقتی بچه 2 سالش میشه مادر یاد می گیره برای غر زدن بیجای بچه،برای بدغذاییش،برای بدخوابیش و خلاصه سایر مشکلاتش بیخودی حرص نخوره و صبورتر باشه.چون میدونه همه این دوره ها موقتی هستن و میان و میرن

اصولا تا وقتی بچه نداشتم تو ذهنم خیلی چیزا می چرخید و نمی دونستم این چیزا قانون پذیر نیست و باید پیش بیاد تا بتونم تصمیم بگیرم.مثلا همش میگفتم بچه بیشتر از یک سال نباید شیر بخوره!!یا باید بعد یک سال اتاقش جدا بشه و این حرفها....بعد از بچه دار شدن حسم عوض شد.دیگه تصمیماتم بر مبنای یه قانون مشخص نبود بلکه بیشتر از همه به احساسات خودم و دخترک اهمیت می دادم.مدت های زیادی بود که من و هادی از نوع خوابیدن پریناز ناراضی بودیم.از اینکه خیلی وقتها دلش می خواست مدتها روی پای ما باشه تا بلکه خوابش ببره و با وزن الانش گاهی خیلی پاهامون درد می گرفت.با اینکه خیلی مادرا تاکید دارن زودتر جای خواب بچه جدا بشه من زیاد رو این موضوع تاکید نداشتم و حس می کردم بچه نیاز داره احساس امنیت از طرف مادر و پدرش داشته باشه.ولی دلم می خواست خودش بتونه به خواب بره.حالا چند روزه دخترک ما سرش تکون خورده!!!چند روز پیش ظهر که می خواستیم بخوابیم یه دفعه گفت:من می خوام تو تخت خودم بخوابم.منم کمکش کردم بره رو تختش و پتوشو کشیدم.بعد گفت:مامان برو بیرون درو ببند!!نمی دونستم قصدش چیه.از لای سوراخ کلید در داشتم نگاهش می کردم.کمی با خودش حرف زد و بعد آروم آروم چشماش بسته شد و خوابید.آی ذوق کردم آی ذوق کردم!!!شب هم همین موضوع تکرار شد.رفت تو تختش،بوسیدمش،چراغ خواب رو برای اولین بار روشن کردم و درو بستم و رفتم بیرون.در حالی که زل زده بود به چراغ آروم آروم خوابید....حالا دخترک ناز من اینجوری می خوابه.گاهی قبل خواب میگه 2 تا کتاب بخون(کلا همه چی رو دو تاشو دوست داره!!)منم براش کتاب می خونم و آخرین کتابی که می خونم قبلش بهش میگم بعد از این کتاب میرم بیرون تا بخوابی.کتاب رو که خوندم میگه:آفرین مامان برام کتاب خوندی!!

خدایا شکرت به خاطر این موجود نازنین ...حقا که لیاقتشه همیشه فرشته صداش می کنم...

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (5)

مامان دوقلوها
26 فروردین 92 16:03
سلام عزیزم دوقلوهای من سارا و ثنا زنگیان به همراه پسر عمه شون سید محمد رضا غفاری توی جشنواره آتلیه سها شرکت کردن ممنون میشم به وب ما بیان و بهشون رای و امتیاز 5 رو بدین
متین من
26 فروردین 92 16:04
اره این ضرب المثل خیلی دوست دارم این نیز بگذرد یعنی اینکه بچه ها هم سختی شون هرچی باشه میگذره واین مهمه فرشته های کوچولومون دراینده موفق ببینیم به امیداون روزمامان پرینازجان


انشالله
بهناز
26 فروردین 92 20:18
خدا فرشته تون رو براتون حفظ کنه انشاالله...
مریم مامان آریا
27 فروردین 92 12:41
وای واقعا عالیه
ما که تخت اریا تو اتاق خوابمونه و هنوز تو اتاقش جا سازی نکردیم
فقط من موندم با این همه چرخشی که آریا داره چطوری نرده های تختش رو ببندم و اگر نبندم می ترسم بیافته
ولی خیلی خوشم اومد از پیشرفت پری ناز


مریم من تومکه هیچی برای پریناز نخواستم جز سلامتی و ایمان قوی....اصلا قبلش فکر میکردم همش برم اونجا بگم خدایا من پرینازو راحت از پوشک بگیرم!!ولی اینجوری نشد.اصلا ذهنم طرف این چیزا نرفت....حالا که بعد مکه خیلی تغییر کرده و کلی بزرگ شده انگار خدا خودش حرف های نگفته ام رو داره عملی می کنه...
بهناز
27 فروردین 92 16:36
زهرا جون تبرکی نی نی رو برام نگهدار باشه... آخه تا شما تشریف نیارین من روم نمیشه که...