صبوری...
20 فروردين 92
دختر نازنین و مهربونم
دوری و دل کندن ازت خیلی خیلی سخت بود....روزی که مامان و بابا به بهانه بردنت به پارک اومدن و شما رو بردن،بلند بلند زار می زدم.یعنی یه تیکه از قلبم رو کندن و بردن.خودمم نمی دونم چطوری آروم شدم.تو مدت قبل سفر بارها آهنگ سلام آخر خواجه امیری رو گوش می کردم و اشک می ریختم و به روز جدایی فکر می کردم.وقتی با بابا تو آژانس به سمت فرودگاه بودیم این آهنگ از رادیوی ماشین پخش شد و من و بابا دوتایی گریه کردیم.سخت بود خیلی سخت ولی من به امید یه لذت بزرگ از اون تیکه قلبم هم گذشتم.روزهای اول حال متفاوتی بود.دلتنگ بودم.اصلا باهات حرف نمی زدم چون شنیدن صدات از دور دورا که مشغول بازی بودی هم حالم رو بد می کرد چه برسه به صحبت مستقیم...تا روزی که محرم بودیم و تو اتوبوس به سمت مکه حرکت می کردیم.وقتی با مامان صحبت می کردم اومدی و بدون اینکه بدونی من پشت خطم گوشی رو گرفتی.تا صدامو شنیدی با هیجان گفتی:مامانمه....مامان برام عروسک بگیر....و صدای هق هق بلند من که تو اتوبوس پیچید...سخت بود ولی خدا به من و تو صبر داد.و دیدن صبر تو منو آروم و آروم تر می کرد.وقتی مامان می گفت اصلا بهانه ات رو نمی گیره و خیلی راحت به همه میگه مامانم رفته سرکار....بابام رفته سرکار....خیالم راحت بود که غصه نمی خوری.اشتیاق رسیدن بهت روزهای آخر چندین برابر شده بود.تو هر دور طوافم به دور کعبه به یادت بودم و از خدا سلامتی برات خواستم.از خدا خواستم دختر با ایمانی باشی و فراز و نشیب روزگار خدشه ای به ایمانت به بزرگی خدا وارد نکنه.روز آخر روز خاصی بود.یه روز پر هیجان همراه با اضطراب.حالا فکرم برعکس بود.می گفتم نکنه منو یادت رفته باشه...نکنه منو نشناسی...اونقدر اضطراب داشتم که همش حس می کردم می خواد حالم به هم بخوره!و لحظه دیدار که توصیف نشدنیه...
به لطف صبوری تو و آرامش خیال من،سفر خیلی خیلی خوبی داشتیم.سعی کردم لحظه لحظه وقتم رو استفاده کنم و لذت ببرم از نزدیکی به معبود.صبح های مدینه و انتظار برای ورود به روضه رضوان،شب های بقیع و صحن مسجد النبی،نماز صبح های دلچسب حرم الهی،طواف های پر از راز و نیاز با معبود و دیدن گلدسته های زیبای مسجدالحرام از بلندای کوه نور و ....عاشقانه ترین لحظه های زندگی اند که از خدا خواستم نصیب همه آرزومندان بشه.
دلتنگیام رو با خریدن چند تکه لباس برات آروم تر می کردم و چهره ات رو موقع دیدن هدیه هات تصور می کردم و از دور می بوسیدمت.
خدایا بابت این نعمت بزرگت شکر ....از صبری که بهمون دادی شکر....خدایا روزیمون کن دوباره بر سر سفره رحمتت تو حرم امن خودت قرار بگیریم و این بار دخترم رو هم به گرد طواف کعبه مقدست بگردونم...