پرینازپریناز، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 4 روز سن داره

پریناز...تولد دوباره عشق

عیدی فرهنگی!

1392/1/1 11:05
نویسنده : مامان پریناز
330 بازدید
اشتراک گذاری

1 فروردين 92

پریناز مهربون من.....هدیه قشنگ خدا به قلب من....

وجود نازنینت گرمابخش زندگی ماست ...ممنونم که با بودنت عشق مضاعف به زندگیمون بخشیدی...

یک سال دیگه از دفتر عمرمون گذشت و چقدر امسال عجیب زود گذشت.با انواع و اقسام اتفاقات و خاطرات و پستی ها و بلندی ها.خدا کنه فقط روسیاه نشده باشیم.خدا رو شکر می کنم که از تو نازنین دختر من محافظت می کنه و توکلم فقط و فقط به خداست که بتونم از پس امتحان های زندگی بربیام.در کنار همه شیرینی هایی که از بودن در کنار هم داشتیم گاهی هم زندگی بهمون سخت می گذشت.فشارهای مالی از یک طرف،تغییرات روز به روز رشدی شما از طرف دیگه گاهی ذهنم رو آن چنان مشغول می کرد که حس می کردم نمی تونم از پس مادر بودنم بربیام و گاهی مثل خیلی مادرای دیگه با خودم حس می کردم مادر خوبی نیستم.ببخش عزیزکم اگر گاهی بهت سخت گرفتم و گاهی از فرط خستگی و ناتوانی نتونستم اونجور که باید بهت محبت کنم.ولی تو چه قشنگ در این سال یاد گرفتی محبت کردن رو.از همون روزهایی که مجبور شدم شیره وجودم رو ازت بگیرم جور دیگه عاشق هم شدیم.جور دیگه به هم محبت کردیم.و خدا چقدر تو رو مهربون آفریده نازنین.خدا رو شکر که دوره مهمی از زندگیت رو به سلامتی طی کردی و تکامل لحظه به لحظه ات منو بیشتر به فکر می برد که فقط و فقط باید شاکر وجودت باشم.

و اما این روزهای آخر سال اونقدر سرم رو گرم کردم تا یادم بره اون چیزی رو که می خواد اتفاق بیفته.یادم بره که قراره دو هفته پاره وجودم رو نبینم.ای وای از این روزها که گاهی وسط بازی کردنت به گریه میفتمگریهخدایا مثل همیشه از خودت کمک می خوام.

سال جدید داره با یه اتفاق قشنگ بهمون سلام میده.دلم داره پر می کشه برای دیدن کعبه.برای لحظه ای که واقعا حس می کنی ناچیزترین موجود عالمی.خیلی دلم می خواد بتونم حسابی استفاده کنم و انشالله ثمره این سفرم نورانی شدن زندگیمون باشه.مدتهاست با قرآنم فاصله گرفتم و می خوام عهد کنم که برگردم.حالا که خدا بهم لطف داره و شرایطی برام فراهم کرده که کارم سبک باشه باید حق این لطف خدا رو به جا بیارم.

میگن فقر،یکی از عوامل بی فرهنگیه ولی برای من که اینطور نبوده!البته شکر خدا که هیچ وقت با بودن خدا در زندگیمون فقیر نشدیم ولی خب دیگه گاهی قبض و بسط های زندگی آدم رو با خودش به این سو و اون سو می بره.پارسال شرایط بهتر بود و برات یه النگو عیدی گرفتم.ولی امسال اونقدر خرج های از پیش تعیین نشده جلوی پامون اومد (که شکر خدا همه خیر بود)که باید حساب شده عمل می کردم.برای همین برای عیدی چند جلد کتاب برات گرفتم که می دونم بیشتر از خیلی هدیه های دیگه خوشحالت می کنه ،یه جور کار فرهنگی هم هست دیگه!!.یه جاروبرقی هم گرفتم که وقتی من نیستم حسابی خونه رو تمیز کنیچشمک

 

این هم قسمت خوشمزه ماجراخوشمزه

 



هر از گاهی چیزایی پیش اومد که دلم بدجور شکست.اونم فکر کن از طرف کسانی که خیلی دوسشون داری و هیچ وقت بدشون رو نخواستی و گاهی فکر می کردم آیا کاری کردم که در موردم فکر بد بشه؟؟و طولش نمی دادم و دلمو می دادم به خدا که هرجور صلاح میدونه راست و ریستش کنه.تو این چند ماه آخر سال هم یه نفر خیلی در حقم نامردی کرد که ذهنم رو خیلی دچار تلاطم کرد.جوری هم بود که نمی تونستم بگذرم چون خود خدا گفته اگه در حقتون نامردی کردن مثل همونو براشون جبران کنید.این هفته آخر بالاخره دل رو زدم به دریا و از راه قانونی وارد شدم و برای اولین بار یه جلسه دادرسی رو تجربه کردم!!(همچین بدم نبود بخصوص وقتی حق رو بهت بدن!!)حالا ظاهرا قراره به حقو حقوقم برسم ولی دیگه اون طرف باید خودش عاقل باشه که می بینه من دارم میرم یه جایی که اگه دلم بشکنه خدا بی برو برگشت جوابمو میده...

اومدم و اینجا خاطراتم رو نوشتم تا یادم نره جریان زندگیم رو...خیلیا باهام همراه شدن و شدن همسفر زندگی من...از همه اونایی که باهام همراه بود ممنونم و از همه حلالیت می طلبم.یه لیست بلند بالا دارم از هرکس که به ذهنم میرسه.اگه کسی دوست داره اسم واقعیشو اونجا بگم یا خواسته ای داره که به امید اجابته برام بنویسه تا به لیستم اضافه کنم.من که روسیاهم ولی حتما خدا به حق قلب های پاک عزیزانم دعاهامو مستجاب می کنه.



پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (4)

مریم مامان آریا
27 اسفند 91 12:18
عزیزم واقعا دستت درد نکنه لطف کردی که کتابها رو گذاشتی
اون کتاب آشپزی هم خیلی جالب بود
اتفاقا کادوهای عیدش حرف نداشتن خیلی هم خوب بودن - جارو برقی هم که گرفتی
به سلامتی بری مکه و دست پر برگردی
خوب کاری کردی از اون یارو شکایت کردی نباید بذاریم کسی حقمون رو بخوره
انشاء اله سال خوبی در پیش رو داشته باشی و هر چی می خوای خدا امسال بهت بده
از همه مهمتر دل شاد و تن سالم
بوووووووووووووس


مرسییییییییییییییی بووووووووووووس
مامان روشا
28 اسفند 91 11:09
سلام زهرا جون امیدوارم به سلامتی بری خونه خدا و به سلامتی بیای . دلتنگی خیلی سخته ولی جای خیلی خوبی می ری ارزشش رو داره.

منم به لیستت اضافه کن اون ته مه ها یادت نره باشه
امیدوارم کدورتی بینمون نباشه همیشه از خدا برای دوستای مجازیم شادی و سلامتی خواستم

عیدت مبارک پری ناز گل رو هم ببوس




اسم شما هم تو لیستم هست و به یادتون خواهم بود.سال نو شما هم پیشاپیش مبارک
ایل ناز
28 اسفند 91 22:09
عزیزم هر چند تلفنی صحبت خواهیم کرد ولی دلم خواست اینجا هم بگم اسم ما رو هم به لیستت اضافه کن . روی ماه عروسکت رو ببوس


مرسی ایلنازجونم....حتما تماس میگیرم
فاطمه مامان صبا
30 اسفند 91 0:01
زهرا جون خواهر عزیزم شدیدا التماس دعا دارم
ایشالا به سلامتی میریو برمیگردی پریناز کوچولو هم اذیت نمیشه ماشالا خانوم شده دیگه
چه کار خوبی کردی اتفاقا این بچه ها همین چیزای کوچولو براشون ملموس تره بعنوان عیدی تا طلا و جواهرات
عمه صبا عین همین جارو برقی رو واسش خریده که با یه ضربه ناکارش کرده حالا نمی دونم واقعا مکشش در حد همون دونه کوچولوهاس که تو بسته اشه یا نه میشه کل خونه رو جارو کرد باهاش
سفر بی خطر عزیزم عیدتم مبارک سال خوب و با برکتی داشته باشی ببوس دخمل نازتو


نه خوشگلم مکشش برای جاروی حرم امام رضام جواب میده!!!ههههههههههه