ماه عاشقی...
ماه مبارک امسال تا اینجا برای من کمی سخت گذشته.نمیدونم بنیه بدنیم ضعیف شده یا زمان طولانی روزه داری برام سخته،به هر حال که از ابتدای ماه کمی درگیر مشکلات جسمی بودم ولی دلم نمیاد روزه هامو نگیرم.نمیخوام به این زودی خودمو ببازم.هرچند که چند روزی به شدت مریض شدم که انگاری میگفتن ویروسه.ولی شکر خدا بهترم.شب های قدرم تند و تند داره میگذره اما من حس و حال عاشقی زیاد سراغم نیومد.وای که میترسم از بار سنگین گناهام باشهاسترس کارهای شرکت رو حال و هوای جسمی و روحیم بی تاثیر نبوده.تماس های هر روزه دکتر از امریکا و امر و فرمایش های تمام نشدنیش گاهی واقعا دچار اضطرابم میکنه.خداییش بعضی فرمول های ذهنی آدم ها رو درک نمیکنم.فقط آرزو میکنم خدا خودش اونها رو تو موقعیت های سخت تر قرار بده تا طعم آزار دادن دیگران رو بچشن....وای چقدر دلم پر بود!!!
همکاری پریناز تو این ماه خیلی عالی بوده چون دیگه قشنگ میفهمه روزه چیه.بعد از ظهرا اجازه استراحت به من میده و کمتر ازم درخواست بازی داره.چند روزی که مریض بودم خیلی دلش گرفته بود و همش از دور واسم بوس میفرستاد چون هادی نمیذاشت زیاد نزدیکم بیاد.این روزا حس میکنم یه جور عجیبی عاشقشم.حتی وقتی تو خونس دلم براش تنگ میشه و میرم سراغش و کلی بغلش میکنم.انگار دیگه واسم یه دوست مهربونه که روزی هزار بار قربون صدقم میره.همیشه از خدا تن سالم و لب خندون واسه عشق خودم و همه بچه های دنیا میخوام...
تقریبا 10 روز از ماه مبارک باقی مونده که از خدا میخوام توان مضاعف بهم بده.از الان دارم ذوق میکنم واسه تعطیلات عید فطر که ان شالله یه چند روز بریم سفر و استراحت که هییییچی مثل سفر حال منو خوب نمی کنه...