پرینازپریناز، تا این لحظه: 13 سال و 5 ماه و 10 روز سن داره

پریناز...تولد دوباره عشق

مهر دوست داشتنی

1393/7/22 17:23
نویسنده : مامان پریناز
449 بازدید
اشتراک گذاری

بگذریم که من کلا عاشق پاییزم ولی کل پاییز یه طرف و مهر ماه یه طرف.به طرز عجیبی مهر ماه دوست داشتنی من زود گذشت و البته خوش گذشت!از گفتن جمله معروف "سرم خیلی شلوغه" خوشم نمیاد ولی نمیدونم چرا سرم خیلی شلوغه!!یه چیزایی در راستای هم تو ذهنمن و باید انجام بشن و واقعا وقت و انرژی کم میارم.بخصوص که من اصل وقتم تا زمانیه که بدون پریناز هستم چون وقتی با هم باشیم کارای خارج از خونه رو نمی تونم انجام بدم.

اول از برنامه رژیمم بگم که الان حدود یک ماه ازش می گذره و خیلی واسم راضی کننده بوده با اینکه به خودم سخت نگرفتم و فقط عادات غذایی بدم رو ترک کردم.اونقدر رو خودم و تصمیمم مسلطم که منی که با دیدن بستنی عمو رحیم و امثالهم غش و ضعف میرم الان با پیشنهاد هادی هم حتی هوس نمیکنم!!البته تو این مدت خیلی چیزایی که واقعا دوست دارمو خوردم ولی حواسم بوده که وعده بعدیم خیلی خیلی سبک باشه.ورزشمم هم سر جاشه.فقط مشکل اینجاست که شلوارام زیادی گشاد شدن و داره خرج رو دستم میذاره این وزن کم کردن!!

پریناز گلمم خوبه و دختر عاقلتری شده!تازگیا میره و میاد قربون صدقه ما میره!!مخصوصا باباش که با علاقه خاصی بهش میگه:گربونت برم بابای نازگلمخندونک

 شرکت هم درگیریم زیاده.فکر و خیال کارخونه کم بود حالا چند ماهه درگیر وارداتیم و چون برای اولین بار شرکت میخواد اینکارو بکنه همه مراحل و کاراشو سپرده به من.باز اگه پول درست حسابی میداد دلم نمیسوخت!ولی خب چون از ب بسم الله کارو خودم دارم انجام میدم تجربه خیلی خوبیه واسم و البته رزومه خوبی میشه.ولی خب گاهی هم بد عصبی میشم چون بزرگان شرکت دستورات زیادی میدن و چیزایی خارج از اختیار و توانم ازم میخوام.البته با زبون درازم قانعشون میکنم تا توقع بیجا نداشته باشن!بهترین حربه ام هم اینه که میگم اگر کسی رو میتونین پیدا کنین با شرایط من زودتر و بهترکارتونو پیش ببره حتما ازش کمک بخواین.اینجور وقتا موش میشن!!امان امان از کار کردن واسه دیگران...

با اینکه تا تولد دخترک زیاد مونده ولی یک ماهی هست دارم کم کم تدارکات مهمونیشو میچینم و کلی ذوق دارم!!دختر خونمون هم دستور دادن کیک تولدشون باید پاتریک(یا به قول خودش پاترینک!)باشه.باب اسفنجی نباشه که شلوار مکعبیشو دوس ندارن!بچه هم بچه های قدیم!

هفته پیش روز جهانی کودک مهد کودکشون تو یه سالن جشن گرفته بود که من اونروز کلاس داشتم و بابا حمید و مرجان زحمت بردن پرینازو کشیدن و به خاله خانم بیشتر از خواهرزاده خوش گذشته بود!یه روزم مهمون دایی مهدی بودیم که به مناسبت اولین حقوقش کلپچ پارتی برگزار کرد و تا تونستم خوردم و رژیم شکوندم!!

احساسات مثبت زیادی دارم و منتظر اتفاقات خیلی خوبم که یقین دارم خدا برام برنامه ریزی کرده.دیروز عید غدیر بود و ارنگه بودیم و بارون اساسی میومد.تا تونستم ریه هامو پر کردم از اکسیژن و هر چی انرژی منفی بود ریختم بیرون که ادامه بدم این پاییز قشنگ رو...

پسندها (4)

نظرات (6)

تمنا
23 مهر 93 5:59
چقدر خوشحالم از اين همه اتفاقات خوب ، خيلي پست انرژيتيكي بود ، انگيزه پيدا كردم .. در زير سايه أمير المؤمنين انشاالله هميشه سلامت و موفق و شاد باشيد .. راستي امتحان زبانت خوب شد ؟!
مامان پریناز
پاسخ
قربونت برم مهربون.تو از امتحان من از کجا خبر داری؟؟؟؟نیستی چرا دیشب خیلی به فکرت بودم ولی وقت نشد حالی بپرسم
تمنا
26 مهر 93 9:12
خصوصي چك پليز !
سارا
26 مهر 93 11:26
بهناز
30 مهر 93 18:17
مريم
10 آبان 93 14:55
عزيزمممم ماشالا چقد خانوووم شدههه الهي صدساله بشي عزيزمم
مامان پریناز
پاسخ
ممنووووونم
مامان آریا
11 آبان 93 7:38
سلام علیکم حال شما خوبه؟کجا تشریف دارین کم پیدایین؟ چه خبر؟
مامان پریناز
پاسخ
سلاااام به روی ماهت.مسافرتم خواهر گل.برگردم جویای احوال خواهم بود