پرینازپریناز، تا این لحظه: 13 سال و 5 ماه و 3 روز سن داره

پریناز...تولد دوباره عشق

امروز باید بنویسم!

1393/5/31 9:44
نویسنده : مامان پریناز
537 بازدید
اشتراک گذاری

خودمم نمی دونم چرا سرم شلوغه!نمیدونم چرا دستم به نوشتنم نمیره!اصلا نمیدونم  چرا خوشم میاد از تنبلی!شایدم تنبل نیستم ولی انتظارم از خودم بیشتره.وگرنه که سرشلوغی که خاصیت نداشته باشه معلومه وقت تلف کنیه دیگه!نه ذکر و یاد خدا به زندگیم اضافه شده....نه زندگیم تر و تمیزتر و مرتب تر شده...نه پول بیشتری تو جیبم اومده...اصلا نه خوشگل تر و باربی تر شدم!!!هه هه هه  ولی کلا حالم خوبه چون آرووووووومم...دخترک خونمونم خوبه.تابستونه و جمله معروف "بازم حوصلم سر رفته" گاهی اوقات اینقدر تکرار میشه که میخوام خودمو حلق آویز کنم.تازه خیلی وقتا وقتی پیشنهاد بدم بریم بیرون بگردیم؟میگه نه بریم خونه کسی!نمیشه هم که مدام مزاحم دیگران بود.اونقدر ریخت و پاش میکنه خونه ملتو که من روم نمیشه زیاد برم خونه دیگران حتی مامان بزرگا!گذاشتمش کلاس ژیمناستیک و نقاشی.زیاد از ژیمناستیک خوشش نمیاد هرچند بیشتر بپر بپر و بازیه ولی انگار خسته میشه چون به حد کافی در طول روز ورجه وورجه داره.اگه ببینم علاقه نداره اجبارش نمی کنم.ولی از نقاشی بدش نمیاد هرچند زیادم با مربی همراه نیست.اون میگه امروز  یه قایق بکشیم دخترک میگه نه من دوست ندارم میخوام یه آدم بکشم!!خلاصه که دو روز عصر اینجوری خودمو درگیر کردم.اگه خدا بخواد طلسم کلاس قرانم هم بشکنه که دیگه عااااالی میشه...این وسط مسطا دو روزی رفتم شهرستان برای عروسی دختر دایی که اساسی خوش گذشت و کلی روحیه ام عوض شد.

امروز جمعه اس.باز مرض بی خوابی زد به سرم و ساعت 7 چشمام بااااااز شد.حالا اگر کار مفید میکردم دلم خوش بود!الکی نشستم پای اینترنت و دارم به خونه های فروشی و عکساشون نگاه میکنم.چقدر بده که اینقدر زود همه چی دلمو میزنه و دوست دارم زود زود خونه زندگی عوض کنم!الان خونمون در حد بمب اتم ریخت و پاشه ولی پرروام دیگه!منتظرم شوهرجون بیدار بشه باهمدلی و همراهی خونمونو مرتب کنیم بالاخره همسری گفتن دیگه!!خندونک

آها اخبار دیگه اینکه مهدی برگشت از سربازی و الان داره میره سرکار.مرجان هم کنکورشو داد و منتظر نتایجه.

دو سه هفته پیش مهد گفته بود لباس شنا برا بچه ها بذارین عکس تابستونی لب دریا میخوان بگیرن.منم که عکس لختی پختی خوشم نمیاد لباس نذاشتم ولی نگو عقلشون نرسیده بود و با همون لباسای دم دستی که رفته بود مهد ازش عکس گرفته بودن.دیدم فیگورشون بامزس منم برشون داشتم!اینا رو از روشون عکس گرفتم وگرنه کیفیتش خوبه

پسندها (4)

نظرات (11)

مامی آتریسا جون
31 مرداد 93 10:09
با عرض سلام خدمت شما دوست عزیز از سایت نی نی وبلاگ به وب زیبای شما اومدم عکس دخترم رو واسه ی مسابقه گذاشتم اگه به آدرس زیر برین و یه رای بهش بدین خیلی ما رو خوشحال می کنین http://okno.ir/index.php?route=information/pictures24 بی نهایت از حضور گرمتون سپاسگذارم تا 31 مرداد بیشتر فرصت نداره ( 12 جمعه شب ) پریناز جونم رو ببوسید( ماشالله )
رعنا(مامان سیما سادات)
31 مرداد 93 10:12
سلام.وبلاگتون رو خوندم و از مطالبتئن خوشم اومد.خوشحال میشم که به وبلاگ ما هم سر بزنید .اگه خواستید من لینکتون مینم.
مامان پریناز
پاسخ
چشم عزیز
مامان جون
1 شهریور 93 3:31
سلام گلم واقعا منم چن وقتیه که کلافه ام اصلا نمیدونم باید چکار کنم بیشتر وقتها خودمو با اینترنت سرم گرم میکنم، به خاطر اینم همه بهم تذکر میدن که کمتر برو تو اینترنت ، بعضی وقتا فک میکنم که افسردگی گرفتم زیاد نمیتونم با اطرافیانم مث سابق راحت باشم و ارتباط بر قرار کنم . ایشالله که خدا بهمون کمک کنه . موفق باشی عزیزم راستی عکسای پریناز خیلی قشنگ شدن
مامان پریناز
پاسخ
نباید بذاری روی روال عادی زندگیت اثر بذاره.محدودش کن به اوقاتی که غیر مفیده و توان کار به درد بخور نداری.
مامان آریا
1 شهریور 93 7:23
به به بالاخره نوشتی من بدتر از تو ، تو بد تر از من از نوشتن فاصله گرفتیم خدا روشکر که خوبید عکسهاش خیلی خوشکل شده بود واقعاً ماشاء اله باز خوبه که یکی مثل بچه شما و ما نیمی از روز رو خونه نیستن من نمی دونم اونایی که مدام تا شب تو خونه تنهان چه می کنن
مامان پریناز
پاسخ
مریم جان من اگر دلم میومد دخترکو از خروس خون صبح تا عصر میذاشتم مهد چون واقعا بودن با بچه ها رو دوست داره.دیروز که جمعه بود کشت ما رو با این جمله که چرا جمعه ها مهد تعطیله.من دوست دارم جمعه هم برم مهد!
بهناز
1 شهریور 93 12:03
به به مامان زهرای تنبل... بالاخره تشریف آوردین...
مامان پریناز
پاسخ
صاب تشریف باشین
بهناز مامان رادین
2 شهریور 93 9:13
بابا خوب خونه ما هم بیاین.نزدیکیم ها.حالا برعکس پریناز رادین اصلا بیرون رو دوست نداره.پنجشنبه التماسش کردم بریم بوستان خانه بازی گفت نه که نه.اصلا دوس نداره از خونه بیاد بیرون.عین خودمه.
مامان پریناز
پاسخ
ظاهرا بچه ها به مامانشون میرن دیگه!اینم عین من ددریه شدییییییید.اون خانه بازی رو که نگو یه وقتایی از جلوش رد بشیم چون میدونم اگه بره تو دیگه بیرون بیا نیست با چادرم جلوی دیدشو میگیرم که نبینه!!
سیران
2 شهریور 93 10:09
سلام کسلی مرضیه که دور از جون تو گه گاهی به جون منم می افته. یعنی سر کارم ولی ابدااااااااا حوصله نمی کنم کارام رو انجام بدم راستی دخترمون اونقدهههههههههه خوشکله که با هر لباسی ماهه . هزار ماشالله
مامان پریناز
پاسخ
مرسی خاله چشمات قشنگ میبینه....من کسل نیستما ولی گاهی وقتا حوصله بعضی کارای روتین مثل گردگیری و اینا رو ندارم.خب خاکه دیگه امروز پاک میکنی فردا دوباره میشینه!!
فاطمه مامان صبا
6 شهریور 93 16:12
ای بابا ما هم عین شما من خودمم حوصله ام سر میره چه برسه به این بچه که تازه مهدم نمیره.....عکساش خیلی قشنگن مخصوصا دومی
مامان جون
7 شهریور 93 6:07
پریناز جووووووون روزت مبارک قشنگم
مامان نازار
9 شهریور 93 11:15
ای جانم فیگوراشو قربوننننننننننن اینجوری هم خوشگله بدون لباس لختی خوب ... مثل توریستای معقول و مودب شده امان از این طلسمای تنبلیییی من هزارتاشو دارم با خودم .... این لج کردن پریناز کوچولو کلی حال می ده اخ جاننننننننن خوبی عزیزم نمیای دیگه ؟؟ نری خانوم مدیر جای د%
مامان پریناز
پاسخ
نه مادر کجا رو دارم برم.سرگرم ماموریت و بند و بساطش بودم.میام
مامان روشا
10 شهریور 93 22:17
سلام بر شما خوبید؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ جدی ژیکماستیک خوشش نیومد منم می خواستم روشا رو بزارم تنبلی کردم راستش حوصله بردن و آوردن نداشتم حالا بهم بگو چطور بود.... بابا همه حوصلشون سر می ره من فکر می کنم ما زیاد توقع داریم بهمون خوش بگذره نه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
مامان پریناز
پاسخ
چی بگم والا.من خیلی وقتا حوصلم در حال سررفتنه!!دلم همش تنوع میخواد...ژیمناستیکشون بپربپر و یه سری حرکات روی تشک بود.نمیدونم چرا خیلی خسته میشد آخه یه کم سرک کشیدم تو کلاس دیدم زیادی حرکاتو جدی میگیره.شب هم میگفت پام درد مکنه.دیگه نمی برمش.یه کم بزرگتر بشه استخر میذارم