هنرنمایی
یه روزگارانی بعد از ظهرها اگر پریناز نمی خوابید منم نمی خوابیدم یعنی اصلا خوابم نمی برد از نگرانی اینکه مبادا اتفاقی پیش بیاد.ولی چند وقته مدلم عوض شده و اینقدر بعد از ظهرها خسته ام که بیهوش میشم.چون پریناز هم کلی طول می کشه که بازی کنه و کارتون ببینه و بعد خودش بگیره بخوابه.خلاصه تقریبا در 90 درصد موارد وقتی بیدار میشم با یه شاهکار جدید روبرو میشم.از قاطی کردن 20 قلم مواد غذایی تو آشپزخونه تا ریخت و پاش اساسی و ...دیگه آخرین هنرنماییش چند روز پیش بود که تا چشمامو باز کردم دیدم شلوارشو که نو بود آورده با دو تا پاچه تو دستش و با اعتماد به نفس کامل میگه:آخه من دوست داشتم شلوارک داشته باشم.الهی بمیرم بچم شلوارک نداشته تا حالا عقده ای شده!!هیچی دیگه اینجور وقتها هم که قرص و کپسول و آمپول صبر رو یه جا میزنم بر بدن و با خودم فکر می کنم که یه روزگاری منم از این شیطنت ها کردم پس بذار خوش باشه...