هوای سفر
نازپری دردونه مامان....یه چند روزی بار و بندیل بستیم و رفتیم سفر.کجا؟شمال.با اینکه هفته قبلش خیلی برفی بود و اوضاع قاراشمیش ولی دیگه خبری از سرما نبود و هوا عالی بود.خیلی بهمون خوش گذشت که مهم ترین علتش همکاری شما بود.تازه تازه معنی خوش گذشتن تو سفر با بچه رو دارم می فهمم و با خودم میگم چرا زمانی که کوچیکتر بودی اینقدر بابت ناهماهنگیهات تو سفر حرص می خوردم.همه چی گذشت و شما بزرگتر و عاقل تر شدی فقط من بودم که یه وقتایی بیش از اندازه حرض و جوش غذا و شیطنت هاتو میخوردم.دیگه الان تو رستوران خیلی خوب همکاری می کنی.یه وقتی هم ممکنه نخوای غذا بخوری ولی محاله که من حرص بخورم!!الانم چیزی از شیطنتت کم نشده ولی به خاطر بزرگ شدنت میدونی که اگه از مامان و بابا دور بشی برات خطر داره.پس هرجا بری زودی برمیگردی پیشمون.بابت رفتارهای مودبانه ات ازت ممنونم.از اینکه به پرسنل هتل و گاهی مسافرای دیگه سلام می دادی ,از اینکه با مسئول خدمات شوخی می کردی و سر به سرش می ذاشتی,از اینکه بابت هر گشت و گذاری و هر هدیه ای از من و بابات تشکر می کردی و می کنی خوشحالم.از خدای مهربونم ممنونم که تو رو به ما داده نازنینم...