قهر قهر تا روز قیامت!
دخترک این روزا حسابی معنای قهر رو فهمیده و باهامو قهر می کنه.اصلا هم از رو نمیره که بیاد منت کشی!بیشترین دعوامونم سر موضوع تکراری "خوردنه"...یعنی جدا و عمیقا احساس میکنم پیییییییییییییر شدم سر حرص خوردن واسه غذا.نمیدونم تو مغز این یه ذره بچه چیه.چرا از خوردن هر خوراکی نا آشنا و حتی آشنایی خودداری می کنه.گاهی وقتا دلم میخواد موهای سرمو بکنم یا سرمو بکوبم به دیوار بلکه حرصم خالی بشه.این وضعیت همراه با روزه داری که دیگه داغون میکنه آدمو.اونم عین ما داره روزه میگیره با این فرق که افطار هم نمیکنه.بدجور به سرم زده چند روز ازش دور باشم تا جفتمون از این فاز منفی بیرون بیاییم.ظهر نهار آوردم.کاملا مشخص بود گرسنشه.اولین لقمه رو خورد.سر دومی تف کرد بیرون.منم غذا رو گذاشتم رو میز.خانوم مثلا قهر کرد رفت تو تخت ما دراز کشید.گفتم برو اتاق خودت برای چی میای تو تخت من؟با حالت حرص درار گفت دوست دارم اینجا بخوابم.منم یه طرف دیگه تخت دراز کشیدم و شروع کردم به چرت و پرت گفتن:بابا هادی یه کیسه زباله بیار میخوام این دخترو بندازم توش بره پیش گربه ها.میخوام یه دختر ناااااااااااااز بیارم براش غذا بپزم باهاش بازی کنم.اونم حرف منو گوش میکنه....وسط چرندیاتم هم اون میگفت:نه نمیخوام گربه منو بخوره دردم میاد...نه من از این خونه نمیرم!!!آخر سرم رفت اتاقش و تو تختش گرفت خوابید..نمیدونم چه آینده ای در انتظار مونه.فقط خدایا تو رو به حق این روزهای ماه مبارک به حق اشکای چشمم یا این دخترو شفا بده یا منو از این زندگی خلاص کن...